بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر
توضیحات نو
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
بلاگچرخان
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
يک انسان آگاه و شريف پيدا بشود امثال بنده را روشن کند که اين برادران لاريجانى از کجا آمده اند و آمدنشان بهر چه بوده و قرار است ما ملت شريف و هميشه در صحنه ايران را به کجا ببرند؟!
بالاخره عليرغم مخالفت هاى موجود اولين ازدواج رسمى و شرعى بين دو عدد گى(Gay) در کليسايى در کمبريج ماساچوست برگزار گرديد و در اين مراسم روح بخش و معنوى کلى هم توسط اسقف مربوطه از منقبت آزادى سخن گفته آمد. خدا آخر و عاقبت همه ما را به خير نمايد! به نظر شما کره زمين و موجودات روى آن تازگيها يک چيزيشون نميشه؟
آفتاب قطب
ـــــــــــــــــــــــــــ
نوشته اى در «فانوس»
سوال : شرق و غرب قطب شمال کجا است؟
پاسخ فلسفى: در قطب شمال اگر بايستيد به هر طرف رو کنيد جنوب است. پس سوال بى معنى است.
پاسخ علمى: شرق جايى است که آفتاب طلوع و غرب جايى است که غروب ميکند. بايد بررسى کرد که آيا در قطب شمال با آغاز اعتدال بهارى خورشيد از سمت خاصى طلوع ميکند يا خير؟ با يک بررسى ساده نجومى نهايتا مشخص مى گردد که در لحظه تحويل سال نو خورشيدى ، خورشيد در قطب شمال از سمتى به عبارت بهتر از طولى جغرافيايى طلوع ميکند که به ساعت محلى آنجا لحظه تحويل سال ساعت شش صبح بوده باشد. و به همين ترتيب در مورد مغرب قطب شمال.(ساعت محلى آنجا در لحظه عبور زمين از اعتدال پاييزى شش عصر بوده باشد) اما دو نکته جالب اينکه ،هر سال نسبت به سال قبل مشرق و مغرب قطب عوض ميشوند و نيز در هر سال مشرق و مغرب در قطب روبروى يکديگر نيستند.
نتيجه گيرى فلسفه علمى : گاهى علم به همان نتيجه اوليه فلسفه ميرسد اما در بين راه دستاوردهاى ديگرى را پيش رو قرار ميدهد.
جناب حجت الاسلام دکتر محسن کديور گل سرسبد باغ روشنفکرى دينى و کسى که در اين عرصه لااقل هم صداقت بيشترى دارد و هم شفافتر صحبت ميکند فرموده اند : « روشنفكران ديني كه دستي در سنت و [و دستیدر] مدرنيته دارند شايستهترين قشر اجتماعي هستند كه ميتوانند فرهنگ دموكراسي را وارد فرهنگ سنتى كنند. » سوال اين است که مگر روشنفکران غير دينى دستى در کجا و دست ديگر در کدام جاى ديگر دارند؟! مگر يک روشنفکر دينى بابت دانستن مدرنيته از جايى گواهى رسمى دارد که از روشنفکران غير دينى يا سکولار صلاحيت در مورد نقد سنت ميطلبيد؟ وانگهى روشنفکر مگر قرار است چه کار خارق العاده اى انجام دهد که تنها روشنفکران دينى شايسته ترين ها براى انجام آن کارها عجيب و غريب که ما نميدانيم چيستند، ميباشند و روشنفکران غير دينى در اين زمينه پاک ول معطلند!
آقايان روشنفکر دينى، شما خودتان روشنفکرى را به گمان خود تقسيم بندى ميکنيد، براى خودتان عنوان ابهام آميز جعل ميکنيد، در شفاف کردن مرزهايى که بين خودتان و ديگران گذاشته ايد و ابهام زدايى از اين تقسيم بندى ها قدمى بر نميداريد و بعد هم خودتان خودتان را شايسته ترين قشر براى وارد کردن دموکراسى در سنت هم مى دانيد؟ بابا دم شما گرم!
رسوايى ملى ديگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عينا در فانوس منتشر شد
انقدر اين قضيه هواپيما و فرودگاه امام مسخره است و انقدر درد آور است که اصلا نميتوان چيزى در اين مورد نوشت جز اينکه بر حال اين مملکت زار زار گريست،
اصل شرافت سربازى براى کسانى مانند دامپزشک فيروز آبادى سردار افشار و سردار حجازى و ساير سرداران سپاه اسلام و همچنين دکتر محسن رضايى و ياران بازتاب به عنوان آتش بيار معرکه ظاهرا تعريف نشده است. آنها پول ميگيرند و قسم خورده اند که در جنگ و صلح ضامن جان مردم باشند نه قاتل آنها. بازى با جان مردم بيگناه مسافرين هواپيماى ايران اير - که با باک خالى و سرگردان بين فرودگاه امام و حرم امام و مهرآباد و تهديد به شليک به آنها و اسکورت با هواپيماهاى جنگى سرانجام در اصفهان به زمين نشست - براى قلدر مآبى و کشتن گربه دم حجله و النصر بالرعب و جانم بسيج بازى و فرمان کندن و ترمز براندن و کت در آوردن و نفس کش طلبيدن شرط عقل نيست. واقعا در اين مملکت چه ميگذرد؟ آقاى خاتمى شما بايد در اين مورد خاص شفاف و صادقانه جوابگو باشى. صريحا بگوييد که عرضه نداريد و کنار بکشيد آقا جان!
بر هر زن و مرد ايرانى مسلمان و غير مسلمان واجب است که نگذارند اين ديوانه هاى مجنون ترمز بريده به تکنولوژى هسته اى (نظامى يا غير نظامى) دست پيدا کنند که اگر چنين شود خودشان با کلاهک هسته اى به جان خودشان مى افتند، يا در اثر ندانم کارى يک فاجعه بزرگ براى ايران و کل بشريت درست ميکنند. ما لياقت اين شکر خوردن هاى زيادى را متاسفانه نداريم.
بى عنوان ــــــــــــــــــــــــ
عينا در فانوس نوشته و منتشر شد
دوستان! باز بحث خاتمى داغ شد. ميدانيد از چه وقتى براى خاتمى و شعارهايش فاتحه خواندم. وقتى که در آن هواى برفى آذرماه سال ۱۳۷۶ و در نطق رسمى اجلاس سران کنفراس اسلامى چنين گفت: « جامعه مدنى همان مدينة النبى است » ! اينجا بود که فهميديم سيد ريگى به کفش دارد و داشت. راى ها را با شعار «جامعه مدنى» ( و نه «اصلاحات» که بعدا از ابداعات سعيد حجاريان بود ) ميخواست در دوم خرداد جمع کند و دو دستى براى روح امام جانش ( «مظلوم بزرگ تاريخ انقلاب» به قول خودش در نامه اخير! ) هديه ببرد که برد. بعد از آن در مقابل هيچ چيز و هيچ حرکتى هيچ مسووليتى قبول نکرد. تنها کار مثبت او پافشارى براى دادن اطلاعيه وزارت اطلاعات در مورد قتل هاى زنجيره اى بود. همين و خلاص!
نميدانم چند نفر از دوستان اينجا را مى خوانند. در هر حال از نظر اخلاقى بر من است که اين چند خط را بنويسم.
متاسفانه يک چند وقتى به صورت مداوم در خدمت دوستان نيستم، نگران نباشيد البته! خوشبختانه نه اداره اماکن بنده را احضار کرده نه سربازان گمنام نهادهاى گمنامتر حسابم را رسيده اند نه مى خواهم سيگنال هاى رعب و وحشت در وبلاگستان بفرستم - کارى که متاسفانه عده معدودى انجام ميدهند- و نه دچار ياس و سرخوردگى شده ام. کارهاى ضرورى عقب افتاده و گرفتارى هاى شديد زندگى امانم را بريده، بنابراين تا چند ماه آينده با حدود هفته اى يک پيام در اينجا و در فانوس حضور کمرنگى خواهم داشت و شايد هم به قول ورزشکاران يواش يواش جا را براى جوانترها بايد باز کنيم! به گفته بهنود « پايدار بمانيد » البته فکر نکنيد که به اين بهانه بخش کامنتم را مى بندم و دوباره شروع ميکنم! چون اساسا کامنتى نيست که من بخواهم ببندم يا سانسور کنم.
ارادتمند همه دوستان.
به قول مش قاسم خدا بيامرز: دروغ چرا؟، وقتى بعضى از وبلاگ هاى دوستان را باز ميکنم چنان محو موزيک زيباى متنى که روى وبلاگ گذاشته اند ميشوم که مطلبشان را درست و حسابى نميتوانم بخوانم. هيچ وقت نتوانستم بفهمم که کسانى چگونه در آن واحد هم موزيک گوش ميدهند هم با بغل دستى صحبت ميکنند هم روزنامه سرگيجه آورى مثل شرق را ورق ميزنند.
از موضوع اصلى دور نشوم کاش گذاشتن موزيک متن براى همه وبلاگ ها اجبارى بود! به اين ترتيب هر کس يک موزيک زيبا براى خودش داشت چيزى مثل سرود ملى، و چون بالاخره تقريبا اکثر وبلاگ نويسان که ما باشيم، شعار زده هستيم در انتخاب موزيک چه وسواسى به خرج ميداديم و چه سخت بود البته!
گل آقا هم رفت و آبدارخانه مبارکه گل آقا و ستون دو کلمه حرف حساب براى هميشه تعطيل شد.
باعث تعجب اينکه خيل کثيرى از مقامات نظام اعم از چپ و راست و مدرن و سنتى و افراطى و ميانه رو و هوادار و منتقد نظام و خودى و غير خودى و عبوس و خنده رو را عزادار خود کرد و به تشييع جنازه کشاند! عجب آدمى بود اين کيومرث صابرى فومنى، حتما ويژگى هاى عجيب غريبى داشته که اينهمه آدم عجيب غريب و متفاوت احساس ميکردند که با او دوست صميمى هستند، شما فکر مى کنيد هر چقدر آدم دوست و رفيق باز باشد در اين سطح ميتوان اينهمه دوست براى روز تشييع جنازه نگه داشت؟
يادش گرامى باد.