شاید وقتی دیگر
خبر آمدن خاتمی با اينکه مدتی است تقريباً قطعی شده بود، هنوز باور نکردنی و شوکهکننده است.
دست کم ربع جمعیت این کشور جوانانی رو به میانسالی هستند که سی سال است منصبی از مدیریت عالی این کشور در عین توانایی، خوشفکری، آزاداندیشی، روشننگری و سلامتنفس بهشان داده نشده، اساساً مجالی بهشان داده نمی شود نفسی بکشند چه به اینکه در مدیریت این کشور نقشی داشته باشند، کشوری که بیش از نیمی از آنها جوان هستند - و کشور مال آنهاست - از حداقل آزادیها محروم هستند و پیران این قوم حاضر به بازنشستگی هم نیستند. محصولات این نظام کدام است؟ آیا بعد از سی سال کسی دیگر در چنته ندارند این آقایانی که قرار است دنیا را مدیریت کنند؟ آیا باید باز از بین خاتمی و کروبی و احمدینژاد یکی را انتخاب کرد؟ آیا واقعاً محصولات این نظام امثال محصولی و احمدی نژاد هستند؟
البته باز پیشداوری نباید کرد و باید دید برنامه عملی خاتمی (نه شعارهای کلی و بیمعنی) چیست و تیم کاری او شامل کیست. هرچند که بوی خوشی به هیچ وجه از این اوضاع تاحالا شنیده نمیشود. آیا دیرآمدنها و عشوهها برای در رفتن از زیر بار برنامه دادنها نیست؟
اصل داستان این است: اصلاحطلبی واقعی در شرایط موجود جز با تکنوکراسی و بسترسازی سیستماتیک و طرح خواستههای محدود در عین مقاومت نامحدود برسر آن خواستهها میسر نمیشود. باید حرفهای اپوزیسیونی را که بعد از نوش جان کردن کباب و خورشت قورمه سبزی و هنگام خلال کردن دندانها و زدن آروغ، میخواهیم ایران را یکشبه به پاریس تبدیل کنیم فراموش کرد.
هنوز شخصاً امیدوارم که خاتمی حال که آمده، بفهمد و موجسازی واقعبینانه بکند و تبلیغاتش را در شهرستانها شروع کند. اگر این جماعت اصلاحطلب، دیگر کلهپوک خط امامی نباشند و واقعاً بخواهند نظام را به نفع منافع ملت و با رای و نظر مستقیم مردم اصلاح کنند، بیایند و از خاتمی به عنوان تبلیغاتچی خودشان برای هموار کردن راه یک کاندیدای تکنوکرات چراغ خاموش و باچهرهای جدید و در عین حال باتجربه مثل دکتر عارف یا دکتر نجفی یا کس دیگر استفاده کنند و دنبال بازی با کلمات آزادی و کرامت انسانی و این مزخرفات کلی حساسیت برانگیز و غیر قابل اندازهگیری نباشند و دانشجویان، فعالان، روزنامهنگاران و روشنفکران را بار دیگر گوشت دم توپ و مرغ عروسی و عزا نکنند و یک برنامه شفاف و روشن و عملی و ساده و حداقلی در راستای کم کردن بوروکراسی دولتی، سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی، مبارزه با فساد، طرح کلی برای بازنشستگی تدریجی مدیران سیسال سنواتی عزیز و جایگزین کردن نظام شایستهسالار به جای نظام گزینشی تبعیض آمیز، عفو عمومی و کم کردن بودجه تمام نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشور، فراموش کردن امام و امامبازی، شفافسازی آمار و ارقام و بکار گیری مدیران توانا در سازمان برنامه و بودجه و اصلاح نظام آموزش و پرورش در راستای آموزش عمومی حقوق شهروندی و شهرنشینی و کمک به استقرار تخصصگرایی خصوصاً در حوزههای اقتصاد و سیاست خارجی و برنامه و بودجه.... کنند، شاید بشود امیدوار بود که آمدن خاتمی و کنار کشیدن او به وقت مناسب قبل از انتخابات در حمایت از کاندیدای تکنوکرات، کاری مفید بوده و گرنه که رییس جمهور شدن دوباره خاتمی -که در رای دادن ملت به او هم شک دارم - چندان عاقلانه نیست. عقل تنها با تجربه آموزش میبیند و رشد میکند. نمیشود همه تجربیات گذشته را دور ریخت و با سادهدلی گفت خاتمی کاملاً جدیدی آمده که قرار است همه چیز را جبران کند. اگر قرار است از شر احمدی نژاد خلاصی پیدا کنیم و تنها هدف این است، بیایید باز پشت همان کاندیدای تکنوکرات بایستید که هم موفق خواهد شد گندهای احمدینژاد را پاک کند و هم چهره جدیدی خواهد بود برای حرکتی رو به جلو و امید به ساختن فردای بهتر. شاید برای همیشه از کابوس امام و خط امام هم بشود راحت شد. دوران امام دو دهه است که تمام شده آقایان.
واضحاً عقل و تدبیر و مدنیت که به هر اندازه از یک در تو بیاید، حرفمفت و گندهگوزی و برای دنیا تعیین تکلیف کردن و برای فلسطین دایه مهربانتر از مادر شدن و در یک کلام ایدئولوژی نکبتبار امپراطوری ایران اسلامی خودبخود از در دیگر به تدریج بیرون میرود. گیرم این آقایان هم سرکار باشند، بیست تا سی درصد پیشرفت در هر کدام از این زمینه ها خودش یک تحول عمده خواهد بود. راست حسینی و صریح بگویم هنر سیاستمدار این است که از فرصت استفاده کند برای اصلاحات ساختاری و سیستماتیک به طوری که کار دیگر خود بخود بعد از چهارسال اتوماتیک پیش برود. گیرم این آقایان هم همه سرکار باشند و کسی هم ازشان نمرده باشد. برای تکنوکراسی احتیاج به سروصدا و قیل و قال نیست، میشود اندک اندک به اهدافی جزیی رسید و فضا را به تدریج برای آزادیهای بیشتر باز کرد. حرکت رو به جلو باید کرد. آزموده را آزمودن خطاست. اشتباه نکنید.
آیا این حاکمیت روزی میفهمد که چه بلایی دارد سر ایران و ایرانی و حتی اسلام میآورد؟ آیا مردم ما دوزاریشان خواهد افتاد؟ آیا خاتمی متوجه هست که کار کار سختی است و او خندرویانه فرصتها را قبلاً سوزانده و فرصتی دیگر نیست و تدبیر و حیلهگری میخواهد و با تعارف و آقامنشی و خوشباشی و کلیبافی و ارسطوبازی و قایم شدن در دستشویی نمیشود موفق بود؟ آیا ایرانی میتواند سرافراز و آزاده در دنیا اندازه کوپنش (به اندازه کمتر از یک درصد دنیا) حرف بزند و کشورش را بسازد و شاد زندگی کند؟ بنده حرف خودم را میزنم، خیلی هم لری و شفاف برای ثبت در وبلاگ خودم که اگر روزی خواستم، به فرض در آینده به خود بگویم در روزی که خاتمی کاندیداتوری خودش را اعلام کرد حرف من این بود، چقدرش درست بود، چقدرش نادرست بعدها معلوم خواهد شد. حتی امیدوارم که همه این تحلیل اشتباه باشد و همه چیز اساساً عالی و بهشتی پیش برود. ما که بخیل نیستیم.
ما دیگر بیشتر از این از دستمان برنمیآمد. این را هم ناپرهیزی کردیم. دیگر خود مردم ایران که داخل کشور هستند، بهتر صلاح می دانند که در مورد ایران چه کنند. به من چه مربوطه
اصلا؟
پینوشت: بعد از اين نوشته چند ساعتی بيرون زدم به یک قهوهخانه و در بازگشت از طریق فیدر وبلاگ مهدی جامی، نوشته حامد قدوسی را خواندم و پيش خودم گفتم شايد حامد بعد از خواندن نوشته من، نامه سرگشاده به خاتمی را نوشته. با اینکه دو نوشته از دو زاویه مختلف به قضیه نگاه میکنند اما شباهتهایی با هم دارند، خصوصاً در جاهایی تعابیری در نامه او هست که در نوشته من دقیقاً همانها هست. بعد که به بلاگ چرخانگوگلی رسیدم و ساعت انتشار نامه حامد را در وبلاگش چک کردم دیدم که نه، این من بودهام که بعد از حامد نوشته خود را منتشر کردهام! از آنجایی که مطمئن هستم قبل از نوشتن این متن، نامه او را نخوانده بودم و نیز مدتی بسیار طولانی است که اساساً از حامد بیخبرم، جداً از شباهت این نوشته خود به نامه از پیش انتشار یافته او حیرت کردم! یاد محفلهای اصلاحطلبانه و تحلیلهایمان از "منطق اصلاحطلبی" دکتر حسن باستانی بخیر.
Labels: جامعه, سیاست