توضیحات نو
|
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
|
|
بلاگچرخان
|
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
|
|
|
آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو
ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk
© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است
| |
 
Sunday, August 30, 2009
|
تخصصها، صفات مبرز و هنرهای رهبری
هرچه میگردم در رهبر فرزانه چهارتا ويژگی بدرد بخور علمي، تخصصی يا هنر خاص مثبت ايجابی و سازنده در هيچ حوزه ای پيدا نميکنم. نه، خيلی هم جدی! خیلی دوست دارم این دوستان ارزشی که بینشان آدمهای منطقی هم پیدا میشود، لطف کنند چهارتا و فقط چهارتا از ویژگیهای آقایشان سید علی خامنهای را به عنوان رهبر فرزانه انقلاب بیان کنند. اگر چنین کنند، بنده در بست قول میدهم تا آخر عمر اصلاً چیزی در مورد ایشان ننویسم.
مثلاً رهبر آيا زبان خارجه بلد است؟ سیاست خارجی نظام با رهبری است آیا ایشان کتابی در سياست خارجه و روابط بين الملل نوشته؟ (غیر از اصل کلی و بیمعنی: "عزت، حکمت و مصلحت") آيا در مورد کار سياسی اسلامی و دینی نوشته و مقالهای دارد؟ آیا در علم کلام حرفی برای گفتن دارد؟ شاه نویسنده داشت و کتابهایی بنام زده بود، رهبری چه؟ او چه کرده در حوزه تالیف و نوشتاری؟ سیاستهای کلی نظام را کی تبیین کرده و کجا میتواند در موردشان چیزی منتشر کند که دست کم در تاریخ بماند؟
آیا رهبری در مسائل امنیتی، که حوزه مورد علاقه اوست هم صاحبنظر جدی است؟ آیا در فلسفه سیاسی هم چیزی می داند؟ آیا اصلاً رهبر فلسفه میداند؟ آیا از زبانشناسی سردرمیآورد؟ در مورد تاریخ چطور؟ آیا رهبری تاریخ میداند؟ آیا تحلیلی بدرد بخور که در حد یک کتاب باشد از تاریخ ارائه کرده است؟
آيا رهبر شاعر است؟ اشعار رهبری کجاست؟ آيا رهبر رماننويس است؟ آیا نقد شعر بلد است؟ غیر از به به و چه چه گفتن به کاسهلیسان ولایت در حوزه ادبیات چه کاری جدی کرده است؟ رهبر در مورد برنامه کودک هم چندسال پیش رهنمودهایی در صداوسیما داد که هرسال، سالگرد حضور ایشان را در سازمان جشن میگیرند! در حوزه تعلیم و تربیت کودک، رهبر آیا نظراتی مدون دارد؟ در حوزه رسانه چطور؟ ایشان برنامه سازی رسانه ای را میشناسد؟
آیا رهبر عرفان اسلامی را میشناسد؟ آیا تفسیری عرفانی از قرآن میتواند ارائه کند؟ (کاری که آیت الله خمینی خوب بلد بود) آیا رهبر در حوزه اخلاق چه فلسفه اخلاق چه اخلاق درون دینی کاری تحقیقاتی انجام داده است؟ آیا غیر از گفتن "مهم است عزیزان من" و "مواظب باشند ها!" در این حوزه کاری کرده است؟
آیا رهبر، رهبری (لیدرشیپ) دارد؟ میداند چیست؟ آیا رهبر فرهمندی (کاریزما) دارد؟ آیا رهبر چیزی از علم حقوق میداند؟ آیا رهبر فقیه طراز اول است؟ آیا می تواند با فقهای حوزه بحث کلامی کند؟ آیا می تواند محاجه ای مکتوب با علمای ادیان یا سایر مذاهب کند؟ آیا بلد است نامه ای به دوستان خود در کرملین بنویسد و آنها را به اسلام دعوت کند؟ آیا رهبر از عدالت چیزی شنیده؟ آیا آرا متفکران یونان و اسلامی و غیرذالک را در مورد عدالت میداند؟ آیا رهبر عدالت دارد؟ آیا رهبر ابزار نقد خود را دارد؟ آیا رهبر اساساً امکان نوشتن یک نامه بدردبخور تاریخی و تاثیرگذار را دارد؟ آیا رهبر تدبیر و مصلحت فرمانروایی را که در ادبیات ما هم اشاراتی در آن رفته، میداند؟ آیا رهبر تخصصی در دانشکده فرماندهی و ستاد یا فنون نظامی و رزم و جنگ (که آن را حوزه بسیار مورد علاقه خود میداند و دیروز دردیدار با دانشگاهیان با ادبیات نظامی با آنها سخن گفت)، دارد؟ آیا رهبر حتی دشمنشناسی هم بطور مدون و تئوریک غیر از اینکه "دشمن همه جا در کمین است" (توهم اغواگر و شیطانی دیدن دشمن)، کاری جدی حتی در این حوزه بلد است؟! آیا رهبر حکمت عملی، تدبیر منزل، خردمندی و فرزانگی در اداره کشور دارد؟ آیا در حوزهای تئوریک کاری بدرد بخور کرده است؟ آیا بلد است "نخبگان" را در چند جمله، جامع و مانع تعریف کند؟ آیا رهبرفرزانه حتی بلد است منظور خودش را از "خواص" در یک مقاله بیان کند؟ آیا رهبر می تواند کاتالوگ یک تانک یا یک هواپیما را ببیند و بخرد؟ آیا رهبر از توضیحات فنی کارشناسان نظامی صنایع دفاع یا سپاهی مثلاً در مورد جنگ الکترونیک رادار سردر میآورد؟ از پزشکی، هنر، مهندسی و از همه اینها مهمتر از اقتصاد و مدیریت مالی چیزی سر در میآورد که هرروز به همه اقشار و آدمهای تخصصی رهنمود میدهد؟ آیا رهبر غیر سفر کره شمالی و چین و نیویورک در زمان ریاست جمهوری جای دیگری از دنیا را دیده است؟ آیا از شهرهای دنیا خبر دارد؟ مردم شناسی و جغرافیا میخواند یا میداند؟
آیا رهبر تفسیر قرآن بلد است؟ آیا داستانهای موسی و فرعون در قرآن را میخواند؟
این رهبر فرزانه، به کدام فرزانگی و کدام فرهمندی، فرهیختگی و دادگری و دادگستری، رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران و ولی امر مسلمین جهان است؟ او جز رجز خواندن جلوی میکروفن و انگشت اشاره و ابرو نشان دادن به این و آن و اخم و تخم و ترساندن مردم از موهومات و توی دهن این و آن کوبیدن و شکستن و بستن، سرانجام بغض کردن آنچنانی و رقت برانگیز هرچند سال یکبار بعد از آنهمه اخم و تخم، کدام هنر و کدام کار و کدام حرفه دیگر بلد است؟
گیرم همه این ویرانی ها کار "دشمن"، هنر رهبر فرزانه کو؟ این داوود، ولی و جانشین خدا بر روی زمین کی هنرش را جلوی جالووت نشان میدهد؟
Labels: جنبش سبز, سیاست
5 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Tuesday, August 18, 2009
|
رسانه ملی، منافع ملی و توهم اکثريت
دوست عزيز بلاگدار قدیمی اهل نظر و خوشاخلاق اصفهانی مسعود برجیان عزیز مدت کوتاهی است دوباره به عرصه وبلاگنویسی روی آورده و از این بابت بسیار خوشحال هستم. چندی پیش نقدی نوشتند ایشان بر بحث رسانه ملی که البته دارد این بحث خوشبختانه پا میگیرد و بسیار خوشبین هستیم که این حرفها کمکم به عمل هم خواهد انجامید. هرچند زمانی گذشت و فرصتی نشد که توضیحی بر نقد و نظر این دوست عزیز بدهم، به هر حال موضوع رسانه ملی چنان با اهمیت و حیاتی هست که هرچقدر هم به این موضوع نگاه شود و بحث و نقد و نظر پیش بیاید و معطوف به عمل هم باشد و ایده ها پیادهسازی شوند که جداً به اینکارها هم کوشا و خوشبین و امیدوار هستیم، باز کم است. دوستان دیگر خصوصاً محمود فرجامی، مهدی جامی و اخیراً آرش سبحانی و دیگر دوستان هم چیزهای خوبی نوشتهاند که اگر وقت اجازه بدهد در بحث آن دوستان هم به طور دانشجویی شرکت خواهم کرد و همگان را دعوت میکنم به پیگیری و شرکت در این بحثها. در نوشته قبلی به نام "رسانه ملی- همگانی نه لنینی" توضیحاتی مرتبط داده شد که شاید بخشی از ایرادهایی را که مسعود برجیان گرفته، تا حدی باز میکند و مقداری پاسخ میدهد. این یادداشت را مکمل آن نوشته قبلی باید دید.
مسعود نوشته است: "تعریف و تعیین «منافع ملی» از پُرمناقشهترین مباحث در علوم سیاسی است." و اشاره میکند که "اگر قرار است موضوع «رسانهی ملی» در مرحلهی شفافسازی نظری روشن شود، بایستی به پرسشهایی از این دست، به صراحت پاسخ گفت؛ آن هم پاسخهایی دقیق و پخته. نمیتوان سرسری از این مباحث گذشت و آن را به اصلاح رویه در هنگام عمل موکول کرد." و این را بهتلویح و بهتصریح مد نظر دارد که حد و حدود منافع ملی در رسانه ملی باید بدقت خصوصاً در مواردی که ابهامات زیاد هستند، تا حد امکان مشخص گردند. برجیان مثالهایی هم در این زمینه آورده است. البته منکر نکتهگیری موشکافانه این دوست عزیز نیستم اما بحثی که وجود دارد این است که بحث منافع ملی در رسانه را باید در گفتمان خودش دید، میتوان در عرصه نظر نشست و سوالات زیادی مطرح کرد مثلاً آیا اساساً مردم ایران دموکراسیخواه هستند یا نه؟ اگر نیستند چطور میشود با ابزار دموکراسی و رسانه آنها را به دموکراسی هدایت کرد؟ ما بحثمان اینها نیست و دنبال این هم نباید باشیم که ببینیم چه کسانی اکثریت هستند و چه کسانی اقلیت یا خودمان را با توهم، اکثریت بدانیم. نکته گیری مسعود در مورد توهم اکثریت بجاست و لازم است که در بحث رسانه ملی هم در این دام نیافتاد.
ما میگوییم گروههایی مانند جدایی طلبان و اقشار بیسواد و محروم جامعه که دغدغه های مهمتری دارند و کسانی که دست به ترور میزنند جزء گروههای هدف و مخاطبین اصلی رسانه ملی نیستند اما حرف این است که آنها نباید به طور کامل از پوشش رسانهای محروم بمانند، حرفهای آنها هم شنیده شود. مگر کسی که دست به اسلحه میبرد قرار نیست در دادگاه عادلانه حرفش شنیده شود و از خودش دفاع کند؟ مگر غایت عدالت این نیست که حتی ترور کننده هم بیاید از خودش دفاع کند و دست کم حرفش را به قدر ضرورت (و به طور حداقلی و نه تبلیغی) پوشش داد و در عین حال از آنها پرسید که چرا آدم کشی میکنند؟ به نظر شما کجای اینکار مشکل دارد اگر واقعاً معتقدیم لیبرال بودن خوب است. مگر نه این است که یا آن فرد حساب کار خودش دستش میآید و میبیند که به زبان اسلحه و گلوله نمیشود کار را پیش برد و مخاطبین هم می بینند که مشکل آن گروه جدایی طلب چیست، ریشه های محرومیت ها کجاست و مسوولین هم اگر آدمهای عوضی نباشند میروند بالاخره ریشه یابی میکنند ببینند چطور میشود قدری کارهایی زیربنایی کرد که قاچاق و آدمکشی و آدم ربایی و ترور از آن منطقه رخت بربندد یا کمتر شود. نقش رسانه همین است. ملی بودن رسانه هم از این نظر به همین معناست. بحث انتزاعی نمیکنیم. ملی بودن بیشتر به معنی منصفانه بودن و فایدهمند بودن برای عامه مردم است که آنهم بطور نسبی و عملگرایانه باید دیدش. ظلم به قومیت ها بالاخره در بحث رسانه ملی باید و حتماً هم باید دیده شود. قومیتها آموزش به زبان مادری میخواهند، نوعی خودمختاری میخواهند، امکان اداره منطقه خود بدست مسوولین بومی و امکان قانون گذاری استانی و سیستم استانی-فدرال میخواهند که محسن رضایی هم بدرستی به آنها اشاره کرد. رسانه ملی مگر میتواند انصاف را به کنار بنهد و در مقابل این دغدغه ها سکوت کند؟ منصفانه بودن و فایدهمند بودن دو شرط مهم هستند، اما عدالت را نه میشود فروکاست به مساوات و برابری و نه میشود آنرا مطلق دید و منزه طلبانه دنبال عدالت واقعی و مطلق بود و تا آن زمان که شرایط مهیا نباشد دست روی دست گذاشت. مگر قرار است هرچیزی که لفظ ملی دارد، بین همه ملت پخش شود یا برآمده از همه ملت باشد؟ مگر دکتر مصدق و جبهه ملی، واقعاً برآمده از همه نیروهای سیاسی ملت بودند؟ مگر نفت ملیشده به همه ملت میرسد؟ مگر همه از امکانات آموزشی کشور، مراکز بهداشتی کشور یا جاذبه های گردشگری کشور میتوانند استفاده کنند؟ مگر مثلاً تیمهای ملی وزرشی، واقعاً ملی و منتج برآیند همه نیروها و استعدادهای ملی هستند؟ مگر هواپیمایی ملی، واقعاً ملی و در خدمت همه ملت ایران است؟ و قس علی هذا
ممکن است شبیه همین سوالات پیش بیاید که منصفانه بودن و فایدهمند بودن را باید تعریف کرد و این بحث را ادامه داد. حرفی نیست اما به هرحال این معیارها ملموستر و قابل بررسی هستند. همینقدر که بخش عمدهای از مخاطبین رسانهها (نه عموم ملت) به نحوی همگانی به رسانهای اقبال پیدا کنند آن رسانه چند گام به رسانه ملی بودن نزدیکتر شده است، نیازی به بحث و ان قلت فیلسوفانه در مورد مفاهیم نیست، اگر هم باشد بی فایده نیست البته، اما فقط کافی است که به عنوان مثال روزنامه جامعه را در کنار روزنامه اطلاعات (کیهان هم نه) در زمستان سال ۱۳۷۶ بگذاریم و مقایسه کنیم. بهار مطبوعات ایران را در آن سالها ببینیم. چگونه بود که مردم در اوضاع نه چندان خوب معیشتی در سال ۱۳۷۸ (اوائل دولت خاتمی در سال ۱۳۷۷ نفت به بشکه این یازده دلار رسیده بود و تورم و بیکاری هم بالا بود و تازه اندک اندک اوضاع اقتصادی داشت رو به بهبود میرفت) روزی پنج روزنامه میگرفتند و به خانه ها میبردند. کسانی که دغدغه جامعه داشتند روزنامه "جامعه" هم میخواندند. همین یعنی روزنامه همگانی، البته آن روزنامهها فرصتی پیدا نکردند که دغدغه های طبقات دیگر را هم پوشش بدهند و اسیر دعواهای اصلاح طلبان و دشمنان آزادی بیان شدند.
ممکن است این سوال پیش بیاید که پس طبقات فرودست چه میشوند؟ بهترین خدمت به طبقات فرودست این است که دغدغه های آنها هم پوشش داده شود اما به صراحت و با واقع بینی باید گفت آنها مخاطب درجه اول رسانه ملی نخواهند بود، چرا که مشکل از فقر و نداری اقتصادی و فقر فرهنگی آن طبقات است که البته معضل جدی کشور است و باید به آنها جدی پرداخته شود. اما از سوی دیگر توهم رستگاری و داور بودن قضاوت توده های فرودست و چگوارا بازی دیری است که به پایان رسیده است. قرار نیست رسانه ملی چون نام ملی دارد و سی درصد از مردم زیر خط فقر هستند، باید سی درصد برنامه ها مربوط به فقر و نداری مردم باشند. چنین چیزی نه عملی است و اگر هم باشد دل بهم زن و فراری دهنده همگانی و ملی است! حد و حدود اینها کجاست؟ از پیش نمیدانیم! اما این دغدغه باید باشد که رسانه ملی مرتب فیدبک بگیرد و با فیدبک سیستم را اداره کند و تولیدات و ساختار خود را در آن راستا تطبیق بدهد و پیش ببرد در عین حال بخشی ویژه برای طبقات فرودست و پوشش رسانه ای آنها هم داشته باشد حتی اگر فیدبک های آمده از سوی آنان کم و حداقلی باشد. رسانهها لازم است امکان نقد و بازنگری به خودشان بدهند و شفاف در این زمینه عمل کنند. جز با فیدبک کاری نمیشود کرد، البته فیدبکی واقعی که به منتهی به تغییر بشود، نه فیدبکهای قلابی رسانههایی که مثلاً بخش "صدای شما" دارند و اتفاقاً از آن بخشها در جهت القای ایده های خودشان و حرف گذاشتن در دهن مخاطب استفاده میکنند. همین یک فقره به نظر بنده مهمترین شاخص همگانی بودن، ملی بودن و بیطرف بودن رسانه در عصر رسانههای دو سویه است. رسانهای ملی است که امکان تولید جدی و فکرشده به مخاطبش هم بدهد نه اینکه در بیست ثانیه با یک تماس تلفنی مخاطب را تحت فشار عصبی قرار دهد که آنچه که خود رسانه دوست دارد، از دهان مخاطبش بشنود. یا اینکه در بخش گفت و شنود با میهمانان فرهنگی و متین برنامه، مجری شلخته، عصبی و بیادب را بیاورند که علی رغم کهولت سن و مثلاً تجربه زیاد الفبای مجریگری و میدانداری در بحث را هم هنوز نمیداند و با روشنفکران هم مانند گاریچیها و میدان باریها حرف میزند.
به قول فرنگیها شیطان در جزییات است (Devil is in details ). البته باید تا آنجا که محدودیتها اجازه میدهد طرح داد برای جزییات، اما جزییات وقتی اهریمنیتر و بدتر میشوند که امکان تغییر هدفمند بعد از پیادهسازی اولیه نداشته باشند. سازوکاری رسانهای که امکان تغییر و تطابق پذیری با خواسته های مخاطب فعال و اهل نظر داشته باشد و دغدغه بقیه طبقات خاموش را هم داشته باشد، همان به طور نسبی میشود رسانه ملی-همگانی.
Labels: جنبش سبز, رسانه, سیاست
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Sunday, August 16, 2009
|
فرهنگ لغات آقا _____________ دشمنشناس
نخبگان: کسانی که زمانی نان و نمک بیت را خوردهاند و زمانی پای اجاق ذغالی آقا بودهاند و فکر بد نکنید، چای شیرین مینوشیدند نخبگان رفوزه: موسوی، کروبی، خاتمی، هاشمی نخبگان تجدیدی: محسن رضایی خواص: کسانی که خاصیت دارند یا زمانی داشتهاند اما جاهایی از آنها را کشیدهاند سیلیخوردگان: نهضت آزادیها و ملی مذهبیها دشمن: همه غیر از خودی های جدید خیلی خودی، گاه دشمن به معنی روزنامهنگار و نویسنده هم بکار رفته است بوقهای تبلیغاتی: رسانههای غربی تودهنی خوردگان: روشنفکران دینی مثل سروش نظام سلطه: سازمانهای جامعه بینالملل مزدور: روزنامهنگار، روشنفکر، نویسنده، هنرمند و همه کسانی که از خود ما پول نمیگیرند پایگاههای دشمن: مطبوعاتی که قلع و قمع شدند صهیونیست: حقوق بشری قرشمال بازی: مذاکرات هستهای اروپاییها در زمان خاتمی زورگویی: قطعنامه های شورای امنیت مطرودین: آیت الله منتظری، نخبگان رفوزه لیبرالها: یاران رفسنجانی در مجلس پنجم، جمعی از کارگزاران سازندگی حادثه: فاجعه کوی دانشگاه جریحهدار شدن قلب: ناخوشنودی از انجام نشدن تمیز کار اسم بعضی از این نویسندگان را هم من نشنیده بودم: کی گفت اول بروید سراغ اینها احمقها؟ شیرینی کام ملت: خوشحالی بیت بعد از تقلب که نباید تلخ شود آمریکا بداند: چند نفر در داخل حساب کار خودشان را بکنند گلهمند نباشند: چند نفر را میخواهیم بکشیم و به چند نفر دیگر هم در زندان تجاوز کنیم فریب خوردگان: آیت الله منتظری، عبدالله نوری، گاه به معنی دانشجویان کتک خورده هم هست عزیزان من: بسیجی ها و کسانی که هنگام دیدار آقا بغض در شلوار هشت جیبشان میپیچد و به لحاظ امنیتی در حسینه امام خمینی خیابان فلسطین ممکن است فشار به چند جا بیاید. اصلح: زمانی ناطق نوری بود، این روزها الف. نون. آقا: خود من، بنده، من، دشمن دشمن، آقازاده خود من، آقا مجتبی خدوم: الف. نون. توطئه: هر چیزی که رهبر فرزانه در دم کشف میکند براندازی نرم: استفاده از امکان قانونی رقابت سیاسی کودتای مخملین: مخالفت با کودتای خود من (من و دشمن - دشمن و من) سادهاندیش: هرکس که توطئه های دشمن را قبول نداشته باشد و فعلاً باید تحملش کرد تا به وقتش نانجیب: هرکس که روی حرف من حرف بزند استصحاب: همه را از دم رد صلاحیت کنید و پای من را دیگر وسط نکشید استطلاع: رد صلاحیت کنید و بهشان هم اطلاع ندهید احساس تکلیف: حق مقدس و شرعی وتوی بنده دوستان عزیز: یاران انقلاب وقتی که قرار باشد بچه های خوبی باشند و بی سروصدا برگردند به خانههایشان غفلت کنندگان: یاران انقلاب وقتی قرار باشد بچه های خوبی نباشند و سروصدا کنند زورآزمایی خیابانی: تظاهرات مسالمت آمیز مغایر نظر آقا حرکت خودجوش: تظاهرات چماقداران و موجب خنک شدن دل و جگر آقا، مدتی است امکان خودجوش شدن میسر نیست ملت: کسانی که با اتوبوس آورده میشوند، لباس شخصی ها، موتور سواران، چماقبدستها، بیسیم در شلوارها، جوانان آگاه: اعضای بسیج دانشجویی، طلاب مامور مخفی آحاد ملت: جمع لباس شخصی ها، بسیجیها، مامور مخفیها، تهران گردان اتوبوسی و سربازان دوران خدمت به همراه چند هنرمند تریاکی و حبی بیمار: جریان روشنفکری سالم: جریان روحانیت مجیزگو و پولکی بیانصافی: انتقاد از دولت فاشیست رهبری یک رای دارد: رای من را پیاده کنید این انتخابات مربوط به شماست مربوط به رهبری نیست: شما کار خودتان را بکنید، خود من هم با کمک این نیروهای مومن و خدوم کار خودم را میکنم. یازده میلیون تقلب؟ مگر میشود؟: ما کردیم و شد سادهدلها: کسانی که در حوزه با من مخالفت میکنند نصیحت: اتمام حجت با نخبگان زندان غیر استاندارد: زندانی که در آن بدون کاندوم تجاوز میکنند و باید با اشک و آه و حسرت خود من بسته شود، بهداشت را جدی بگیرید عزیزان من. صداقت: دروغگویی همیشگی و دائم ریزش: زدن زیرآب یاران انقلاب و کسانی که در قدیم هم رده مقام معذب بودهاند رویش: برکشیدن جوجه بسیجیها، آدمهای گمنام اطلاعات و حوزه و سپاه. توضیح: گاهی گوریلها و گردوقلمبهها هم شامل جوجه بسیجیها میشوند تک تیرانداز ماهر: رفیق گرمابه و گلستان من، در حمام هم وقتی داشتم بصورتم لیف میزدم از من چند تا عکس گرفته که تابحال بهم نشان نداده است شعر مبتذل: پریای شاملو شعر عالی: ای علی که جمله عقل و دیدهای، شمهای واگو از آنچه ...یدهای
Labels: طنز, طنز قهوهای
5 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Sunday, August 09, 2009
|
پيوندهای گاهوبیگاه
رسانهی ملی چگونه رسانهای است؟ (*) مسعود برجیان، پیام ایرانیان بازگشت دوباره مسعود برجیان عزیز مغتنم و روحیهبخش است. فرصتی بشود، در میان گرفتاریها توضیح بیشتری میدهم در پاسخ به نقد دقیقش.
در نفی خشونت (*) نیکآهنگ کوثر یادداشت کوتاه و اما بسیار مهم نیکآهنگ که در این روزها گاه در اثر هیجان زدگیها و غلیان احساسات، مورد غفلت قرار میگیرد. نفی خشونت ژست نیست، یک نیاز است.
با صداوسیما چکار باید کرد؟ (*) محمود فرجامی، باران در دهان نیمه باز با خاموش کردن تلویزیون خود و کندن سیم آنتن، پای فاشیستها را از خانه خود ببرید! (چکیده از بنده است. نوشته خواندنی و شجاعانه محمود را از دست ندهید)
آیندهای که از چاه نامه آب میخورد و به فتنه نوید میدهد (*) مهدی جامی، سیبستان جا برای نقد کار مهدویگراهای قدرتطلب، متحجرین، حجتیهایها و آخرالزمانهایها و پیشگویان خلوضع مرتبط با آن جریانات واقعاً خالی است. باز وعده سرخرمن ندهم در این مورد خواهم نوشت که حکایاتی شخصی هم دارم در این مورد.
مجموعهی لینکهای بازی وبلاگی رسانه (*) علی آلیوس، فانوس آزاد آخرین نوشتههای مرتبط با بحث رسانه ملی-عمومی را علی جان که بازی وبلاگی را هم خود او به راه انداخته، گردآوری میکند.
Labels: پیوندهای گاهوبیگاه
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Thursday, August 06, 2009
|
رسانه ملی-همگانی نه لنینی
اشاره: يادداشت دکتر نيکفر اشارات و نکات خوبی داشت هرچند نکاتی درآن نيازمند حاشيهنويسی و نقد هستند، ادعای کامل بودن یا بیعیب بودن نقد ذیل نیز نمیرود. الف) ایشان رسانه و جنبش را از طریق فرم دادن در گفتمان لنینی مترادف هم میبیند. ناگفته پیداست که - همانطور که دکتر نیکفر در نیمه دوم مقاله خود اشاره کرده است - با بودن زبان متکثر و قدرت توزیع شده و ابزارهای وافر در زمانه دیگری بسر میبریم که قابل قیاس با گذشته حتی صدسال پیش نیست. اگرچه رسانه هنوز عضو مهمی از یک جنبش میتواند باشد اما فضا دیگر فضای لنینی نیست. یعنی قرار نیست با آگاهی دادن (به عبارت بهتر آگاهی پخش کردن) در میان مردم، به زیروزبر کردن جامعهای یا به ثمر رساندن و پیروزی جنبشی رسید. زمانه آگاهی بخشی تودهها و انتظار تغییر داشتن به صرف آگاهیبخشی، دیری است که گذشته است. تغییر (چه ناگهانی چه مستمر و کند یا گامبهگام) نیازمند شرایطی است که گردش آزاد اطلاعات یکی از آنها است و شرط کافی نیست اما شرط لازم است و به ویژه در شرایط کنونی که رسانههای موجود فعلی، با بودجه های کشورهای دیگر ارتزاق میکنند و بیش از هرزمان حافظ منافع همان کشورها هستند. خود نیکفر هم قبول دارد که زمانه دیگری است اما میگوید باید به گذشته برگشت و آن را نقد کرد. این حرفی منطقی است اما نمیشود با نقد گذشته و اوراق کردن مفاهیم و ابزارهای کهنه، مفاهیم نو و ابزارهای جدید مانند رسانه مدرن را هم نقد و اسقاط کرد.
ب) ایدئولوژی اگر نگوییم آگاهی کاذب، میتوان گفت که ایدئولوژی به نوعی آگاهی فیلتر شده و معوج است. (در همین فیلتر کردن، بحث انرژی را هم میتوان وارد کرد که البته گاه موجب سوءتفاهم خواهد بود اگر چنین کنیم و بخواهیم انرژی و آنتروپی فیزیک را به دنیای مفاهیم اجتماعی رسانهای بیاوریم. اما در این مورد هم در بند بعدی این نوع دیدگاه را قدری خواهیم شکافت). دنیای امروز که هر شهروند عادی را صاحب چندین نوع رسانه فردی و گروهی و شبکهای کرده است، دنیایی نیست که بشود درش ایدئولوژی تکثیر یا مستولی کرد. اطلاعرسانی را باید نسبی دید. هرچه فیلتر (رسانه) رقیقتر و متکثرتر و جمعی تر، قابلیت مقاوم بودن بر آگاهی کاذب و سلطه کمتر است. آری اطلاعرسانی کاملاً بیطرف، ایدهآل است اما شدنی نیست زیرا نمیشود همه چیز را بدون جهتگیری چون سوپ و معجونی از همه فکت ها در زمان محدود به مخاطب ارائه کرد. ارائه کننده بدلیل محدودیتهای فیزیکی خود و نیز رسانهاش هیچگاه نمیتواند بیطرف خالص باشد، اما این به این معنی نیست که پس حال که اینطور است رسانه بیطرف نسبی هم نداریم و همه سروته یک کرباس هستند و ربطش داد به ماجرای فرم دادن انفورماسیون و وارد کردن ولادیمیر ایلیچ ایلیانوف و ماجرای ایدئولوژی. به نظرم این قدری مغالطه زبانی - فلسفی است در عرصه تئوریک. ماجرا را باید کمی تجربی- فیزیکی- مهندسی دید. در عمل کافی است که تضاد منافع کم شود، رسانه خود بخود به طور نسبی بیطرفتر میشود. کافی است رسانه، اصول اتیکال و اخلاق در روزنامه نگاری را رعایت کند، باز به طور نسبی بیطرفتر میشود. تکثر آرا و نظرات در رسانه زیاد شود همینطور، از ژورنالیسم شهروندی استفاده شود هکذا، برای همین هم هست که یک رسانه بیطرف تر از دیگر رسانه مورد تشخیص مخاطب قرار میگیرد و این تفاوت هم ملموس است و هم قابل سنجش با فکت های قابل قبول. حتی بیطرفی رسانه با گذشت زمان هم تغییر میکند و اين کاملاً ملموس است. اجازه بدهيد که در این بحث فعلاً موضوع دیگری را باز نکنیم اما از جهت اشاره برای پیشبردن بحث، خوب دیدیم که آن رسانه مشهور به بیطرفی هم، از چند روز قبل سمت و سویی خاص در جهت منافع دیپلماتیک کشور صاحبش گرفت. بادکنک های سبز بيدليل به پشت استوديوی آن رسانه نيامدند و خود بهترين گواه بر اين بودند که رسانهای بيش از اينکه دغدغه بيطرفی داشته باشد بعد از چند هفته از شروع جنبش سبز و حتی با فروکش کردن آن تندیها در خود جنبش، سمت و سويی زاویهدار با بیان آزاد اخبار و پوشش خبری واقعیات موجود در ایران گرفته است، خودسانسوری میکند و ترجیع بندهای همیشگی دیپلماتیک برای بالانس کردن خبر از قبیل "حکومت ایران بارها و بارها اتهامات تقلب را رد کرده است" در متن خبر میگذارد (!) و میگوید فیلمهای یوتیوبی گرفته شده توسط مردم را نمیتواند تایید کند(!) و به هررو مخاطب هوشيار و عامل را به واکنش نشان دادن آنهم واکنشی سبز، کشانده است. القصه آن موضوع ديگری است تنها برای اين مثال آورده شد که نشان بدهد فهم بیطرفی و يا سمتگيری يک رسانه فهمی ملموس و به آسانی قابل قياس است و باید این امر را عیناً نسبی دید و عرصه تئوریک را وانهاد. زمانه زمانه واکنش نشان دادن مخاطبین است که هرکدامشان عیناً یک رسانه هستند. در چنین دنیایی چرا باید نگران بوجود آمدن لنین بود؟! به قول سروش، لنین وقتی لنین شد که اجازه نداد نظراتش نقد شود و از آن قصه بسته شدن باب نقد باید ترسید نه از خود لنین.
پ) بزرگان علم اطلاعات، (اطلاعات به معنای عام) گفتهاند که هرچه احتمال وقوع حادثه ای کمتر باشد، در صورت وقوع، خبررسانی از آن حادثه بیشترین ارزش اطلاعاتی را دارد. تئوری اطلاعات که مادر علوم ارتباطی و رسانهای و نیز مهندسی مخابرات و انتقال داده است بر این اصل مهم بنا شده. حتی محاسبات مهندسان علوم مخابرات و آیتی در یافتن پهنای باند کانال مخابراتی هم به طور غیر مستقیم از این اصل بنیادین چون قوانین نیوتون در مکانیک کلاسیک استفاده میکنند. به هر ترتیب رسانه خوب، رسانهای است که اولاً خبررسانی درستی داشته باشد و هماندهی کند (درخروجی خودش همان را قرار دهد که تاحد زیادی منطبق بر واقعیات ورودی باشد) و ثانیاً موضوعاتی را دستمایه قرار دهد که ارزش خبری زیادی داشته باشند. ارزش خبری واضحاً به ارزش اطلاعاتی وابسته است، (گر نگوییم هردو یکی هستند چون ارزش خبری به مخاطب هم بستگی دارد) و ارزش اطلاعاتی وقتی بیشتر است که احتمال وقوع حادثهای کمتر باشد (یا به بیان دقیقتر مخاطب احتمال وقوع آن حادثه را کم ولی در صورت وقوع آنرا بسیار مهم بداند) بنابراین رسانه معمولاً تحولاتی را که احتمال وقوع آنها کمتر باشد و مخاطب هم آنها را بپسندد و جذب کند عرضه خواهد کرد، لذا رسانه اتفاقاً با بیان فیزیکی دکتر نیکفر و برخلاف نظر ایشان، با این مقدمات هم انرژی به جامعه تزریق میکند هم آنتروپی جامعه را افزایش میدهد! دنیای بیرسانه، دنیای سردی خواهد بود. آری احتمالاً اگر رسانهای هماندهی درستی نداشته باشد و کذب تولید کند و حادثه را معوج کند میتواند به جامعه فرم بدهد یا آنتروپی را کم کند. تمام حرف رسانه ملی این است که چنین نکند و دیدیم که باید نگاهی نسبی داشت. رسانهای میتوان ساخت که چنین نکند در عرصه نظر یا خیلی کم چنین کند در عرصه عمل.
ت) ملی بودن در معنای رسانه ملی، به معنای تسخير و استیلا یا حاکمیت ملی نیست. رسانه ملی يک جمع یا یک ترببون جمعی که به جای همه ملت حرف بزند و تصميم بگيرد نيست. آنچه که تاکنون در بحثها مشخص شده و البته اختلاف نظرهایی جزیی هم در این میان وجود دارد این است که رسانه ملی رسانهای است که با پول و بودجه جمعی عمومی مردم و تصمیمگیری عمومی آنها (درکلیات و نه در جزییات) و نظارت نمایندگان مردم اداره شود و دغدغههای عموم مردم را پوشش دهد، طبيعی است که اين رسانه نميتواند از همه مردم و یا حتی از نمایندگان همه طبقات و اقشار مردم کمک بگیرد به همین لحاظ اساساً نمیتواند سخنگوی همه مردم باشد (کاری هم به این نداریم که سخنگوی همه مردم بودن شدنی هست یا نه). رسانه ملی قرار نیست به مردم بگوید چه کنند و چه نکنند و قرار هم نیست بحث "چه باید کرد" لنینی مطرح کند (البته اگر میزگردی هم در این زمینه درکنار صدها تولیدات دیگر بپا کرد، یقه این رسانه را نمیشود گرفت که چرا چنین کردی!) رسانه ملی در عین اینکه رسانه اکتیویستی نیست، سخنگوی جنبش هم نیست، اما نسبت به جنبش بیطرف نمیتواند باشد چرا که اکثریت مردم فعال ایران و قریب به اتفاق کسانی که در ساخت و راهاندازی این رسانه کمک کرده و خواهند کرد، هوادار جنبش سبز مردم ایران هستند و در مقابل استبداد دینی موضع دارند. نکته کلیدی اینجاست که رسانه ملی تا حد امکان سعی خواهد کرد که نظرات منتقدین جنبش سبز را هم پوشش بدهد و نظرات گوناگون را نیز به بحث و تبادل نظر بگذارد. رسانه ملی لازم است به روستاها برود و برای مناطق محروم و حاشیهنشینها هم برنامهسازی کند. بحث اینجاست که با فراهم آوردن فضایی آزاد برای بحث و تبادل نظر با حضور نمایندگان تفکرات و اقشار مختلف، جنبش سبز حتماً مورد نقد و داوری قرار خواهد گرفت و هم چه به لحاظ تئوریک و ساختن تصویری از آینده و چه از نظر همبستگی و پیوستن بیشتر نیروهای مخالف جنبش به آن نیرومندتر خواهد شد. همینقدر که این رسانه عملکردی شفاف، حرفهای، اخلاقی (اتیکال) و تاحد ممکن بیطرفانه داشته باشد خودبخود سخنگوی بخش عمدهای از عموم مردم خواهد بود. آنهم مردمی که خود امکان تولید خبری و محتوایی در این رسانه ملی که دوسویه هم هست، خواهند داشت. چنین رسانهای بنا نخواهد داشت که جا را بر دیگران تنگ کند و نام ملی را برای خود مصادره نماید. چندان مناقشهای در مورد نام نيست و اين عرصه برای تشکيل رسانههای فراگير دیگر چه در درون جنبش چه در برون، چه با لحاظ کردن چارچوبهای نظام چه بيرون از آن و با لحاظ کردن ضوابط و معیارهای رسانههای جهاني، باز خواهد بود. کارکرد استفاده از لفظ "عمومی" به جای "ملی" هم جوابگو نيست چون "عمومی" (پابلیک) در مقابل "خصوصی" قرار ميگيرد و ممکن است با دولتی اشتباه گرفته شود. همان رسانه ملی يا همگانی نامی است مورد قبول قرار گرفته است و البته مهمتر از آن چارچوب پیشنهادی کار است که کمکم دارد شکل ميگيرد و صد البته بايد آستينها را هم بالا زد و عملگرايانه و در عین حال حسابشده و عقلایی بحثهای تئوريک را به عمل و نتیجه منسجم و پایدار و ضابطهمند و شفاف معطوف کرد.
پینوشت: مرور نقد و نظرهای مرتبط در سیبستان (*)
Labels: تبادلنظر, جامعه, جنبش سبز, رسانه, سیاست, ما و انتخابات
2 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Monday, August 03, 2009
|
پیوند به نوشته
تو ماندی و خاک، ما رفتیم و خشم(*) (شهادت بهزاد مهاجر)
نیما جان، ما را شریک غم خودت بدان. دایی بهزاد تو مثل دايی شهید من است در نبرد با صدامیان. به احترام خون بهزادی که تنها زیست و مظلومانه مهاجر شد، شرح قصه ما بماند برای وقتی دیگر.
لعنت ابدی همه شهدا و نفرین همه مادران داغدار بر تک تک کسانی باد که چنین به نام علی، شیعه بیگناه میکشند و به این راضی هستند که تنها چند صباحی به نکبت و تباهی حکومت کنند. نفرین بر همه سکوت کنندگان.
Labels: جنبش سبز, شهيدان راه آزادی و جمهوريت
5 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
|
فروشگاه اینترنتی _____________ دشمنشناس
به پيشنهاد بنده، قرار شد نام بنگاه دروغپراکنی یا همان خبرگزاری فارس از این به بعد به خبرگزاری فالس (False) تغيير پيدا کند.
ضمناً فروشگاه اینترنتی دشمنشناس هم بزودی با مدیریت جدید دوباره گشوده خواهد شد. به این آگهی تبلیغاتی توجه فرمایید:
قرص آرامبخش جهت تایید سلامت انتخابات رسید. در سوییت زندان تحقیق میدانی کنید. به تعدادی وبلاگنویس خالیبند جهت کار در دادگستری و صدور کیفرخواست نیازمندیم جلد دوم قرآن جهت تحلیف رسید به تعدادی نخبه جهت دیدار با مقام معذب نیازمندیم پشتی یکنفره، مناسب برای مراسم تنفیذ موجود است لاغری تضمینی با لباس سبز مخملی و خاکستری زندان به تعدادی کاریکاتوریست برای حضور در نمایشگاه دوسالانه نیازمندیم چماق خوب اعلا و سبک "مجتبی چوب" با کندهکاری رسید سنگ پای ارادان، با کیفیتی بهتر از سنگ پای قزوین رسید دستگاه تمام خودکار تاکننده برگ رای "محصولی" جهت شمارش مجدد آرا موجود است. "محصولی" نامی که میشناسید و به آن اعتماد دارید پاک کردن حافظه خود را به ما بسپارید، تضمینی در اسرع وقت. آرامش بیشتر با پاک کردن خاطرات بد به تعدادی روزنامهنگار و فعال سياسی جهت دستگيری و بازی در ریالیتی شو دادگاه نيازمنديم صفحهآرایی روزنامه خود را نیز به ما بسپارید. دادستانی تهران عکس خدا، نسوز موجود است ذغال حاج حسین شریعتنداری و شرکا موجود است داروی مصلحت نظام تمام شد، لطفاً سوال نفرمایید ترازوی دقیق شاهرودمیزان رسید
Labels: سیاست, طنز قهوهای
1 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Sunday, August 02, 2009
|
کديور آزاده در چهلم شهدا یادش بخیر. تحقیق بیمانند کدیور در مورد تئوری ولایتفقیه در تاریخ شیعه را چهارده، پانزده سال پیش روی دست میبردیم و میخواندیم. یادش بخیر یازده سال پیش فریاد میکشیدیم: "کدیور آزاده، آزاد باید گردد".
ایشان چشم و چراغ متدینین آزاده و شاگرد خلف آقای منتظری است. راستش را بخواهید ایشان فخر بچههای مهندسی الکترونيک هم هست! زنده باد به این دلاور مرد، روحانی آزاده و رهرو راه طباطبايیها و بهبهانیها و نايينیها و مدرسها و طالقانیها. سخنرانی او در چهلم شهدای جنبش سبز یا همان شهدای راه آزادی و جمهوریت را تماشا و خود قضاوت کنید. پشت آدم میلرزد از این همه صراحت و نطاقیت و درعین حال دقت در سخنوری و منطق در استدلال.
Labels: جنبش سبز, سیاست, ما و انتخابات
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|