توضیحات نو
|
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
|
|
بلاگچرخان
|
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
|
|
|
آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو
ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk
© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است
| |
 
Tuesday, April 27, 2010
|
به صدر هیات رییسه زنان شادی که "آب به خوابگه مورچگان" ریخت
شادی صدر فرصت داشت که اشتباهش را در سوژهای مهم و حرفی حسابی که خراب کرده بود، اصلاح کند، اشتباهی که در نادرستی و غیرمنطقی بودنش هیچ شکی نیست. تعمیم دادن بیمعنی و غیر قابل دفاع را به موضوعی مهم وصل کردن خیلی هنرمندی میخواست. با این همه وبلاگنویسانی جدی چون حامد قدوسی یا داریوش محمدپور و محمود فرجامی و مریم مومنی یا دوستان دیگر منصفانه و دلسوزانه به نقد نوشته توهینآمیز او مشغول شدند. آرش آبادپور عزیز هم سعی کرد میانه را بگیرد و البته از دایره منطق و انصاف خارج نشد. به هرحال یک اشتباه حتی اگر هدف و منظور خوبی هم پشت آن برای جلب توجه عمومی بوده باشد، اشتباه است. اشتباه، اشتباه است.
آدمها اشتباه میکنند. عذرخواهی کردن کار سختی نیست! آدمی باید در درجه اول حواسش به کار خودش باشد، عذرخواهی می کند یا دست کم اشتباه را اصلاح میکند به نیت نجات دادن اصل حرف که پایمال نشود. آدم حرفهای و منطقی چنین میکند. کسی به شادی صدر که وکیل هم هست وکالتی نداده که داد همه بیدادها را به نمایندگی از همه زنان ایرانی از همه مردان ایرانی بگیرد و البته کسی مثل شادی صدر اگر حرفهای غیرمنطقی این چنین بزند، بیش از پیش توانایی و احاطهاش را به ماندن در چارچوب حقوقی زیرسوال میبرد.
فلسفیدن و توجیه اشتباه اما اشتباه بزرگتری است و کار را بدتر ميکند. آری به زنان ظلم ميشود. به زنان اذيت و آزار جنسی ميشود. مردان زیادی در ایران هوسباز هستند. مشکلات زیاد هستند. ظلم سیستماتیک هم هست. مقصر کيست؟ این نحوه سوال کردن اشتباه است. اينکه دنبال مقصر بگرديم، مثل اين است که در عرصه سياسی بگرديم کاسه کوزه را سر خامنهای يا مهدوی کنی يا احمدینژاد يا مصباح یا رفسنجانی بشکنيم، يا اينکه خيالمان را راحت کنیم و بگوییم اینها (کدامها؟) بله اینها همه اینها سروته یک کرباس هستند و باید آنها را ریخت سطل آشغال و خیال همه مان راحت میشود و عرصه سیاسی هم پاک میشود. نیک میدانیم که این حرف چه حرف اشتباهی است. البته حرف شادی صدر در بیمنطقی بدتر از اینهاست و میگوید همه مردان عین هم هستند، چون هرکدامشان یکبار هم که شده به زنان متلک گفتهاند یا به خواهرشان گفته اند که درست لباس بپوش! (انگار که خواهر به برادر همین را تا کنون نگفته است!) پس باید با همه این جماعت ظالم مبارزه جدی کرد!!
منتقدين حوصله اين لوس بازيها را ندارند. وقت گذاشته بودند که سرکار خانم صدر را از این مهلکه، محترمانه نجات دهند اما در مقابل مورچه نامیده میشوند! مشکل جناب صدر در کجاست؟ رفتار شادی صدر با آوردن نوشته دوم در وبلاگش "آب در خوابگه مورچگان" بسيار بچگانه و غيرمسوولانهتر میشود. تاسفبارتر اینکه شادی صدر فرمان به جزم کردن عزمها و ادامه مبارزه خیالی با همه ظالمین و جفاکاران به حقوق زنان میدهد! از این تراژیکتر و در عین حال خندهدارتر نمیشود یکی خودش و منتقدین را مسخره کند. شادی است یا شیادی؟ ایشان نه تنها به جنبش زنان و فمينيستهايی که بی ادعا مشغول کار و تلاش بودهاند، جفا ميکند. بلکه به جنبش سبز هم بیتعارف دارد ضربه ميزند. جناب صدر ميگويد گور پدر جنبش سبز، او دنبال آشوب به پا کردن در خارج کشور - درست در همين زمانهای که بحث و گفتگوی عمومی پيرامون نحوه کمک و همفکری خارج کشوریها دارد کمکم پا ميگيرد، درست همین زمانی که به خاطر انباشت ناکامیها و عصبیتها باید مواظب رفتار خود باشیم - به نفع جلب همه توجهات به زنان (گیرم نه خودش) است و برای اين کار از هر فرصتی استفاده میکند. خانم صدر ميگويد که در اين راه اگر بازیگران این حکومت روزی ده نوع پشتک و بالانس ميزنند تا ده نوع حواس پرتی به جاهای مختلف و عجيب و غريب ایجاد کنند، او هم از قافله جا نمانده و از این فرصت او هم استفاده میکند در درون جنبش سبز تعمداً یک بحث حاشیهای به راه می اندازد و عصبیتهای ناشی از ناکامی جنبش را به سمت ناکجا آباد و درگیریهای بیخود و بیجهت و اما مستعد رشد و رسیدن به یک بزن بزن مسخره عصبی دو قطبی و وسیع هدایت میکند که سرانجامی جز خستگی و جراحت روح ندارد. صفآرایی و جناحبازی مسخرهای که کمکم دارد شکل میگیرد، میترسم کسانی ظرفهای غذایشان را در زندان فیسبوک هم از همدیگر جدا کنند.
یک اشاره اجمالی کافی است: برابری حقوقی را معادل برابری در همه صفات انسانی دیدن، سوابق غارنشینی و تکامل انسان را به کل منکر شدن، کمبود کار میدانی و آمار و ارقام، وضعیت وخیم حقوق بشر و دموکراسی و دستمال توالت شدن قانون را در ایران ندیدن و تنها مشکلات زنان را آنهم از زاویه محدود جنسیتی دیدن نشانههای خوبی از وسعت نظر نیستند. حقوقی حرف زدن هم که پیشکش.
درحاشیه: مورچگان اتفاقاً مهمترین و در زمره اولین موجودات زنده تشکیل دهنده شبکه های اجتماعی و اینترنت هستند با زدن شاخک هایشان به هم.
سولوژن کل ماجرا را در چند خط مختصر و مفید بیان کرده. (*)
Labels: پیام, نقد
3 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Friday, April 23, 2010
|
نگاه و نظر
زن هراسی طالبان ايرانی (*) مهدی جامی، سيبستان يک نوشته درخشان ديگر از مهدي، خصوصاً "جمهوری اسلامی اسراييل" را هم از دست ندهيد. هرچند با همه جزييات آن مقاله در تهران ريويو نميشود موافق بود، اما نکات بسيار تازه و بديع و تحسین برانگیزی آنجا آمده است.
چرا بسیاری از سوژهها بیات میشوند؟ (*) مسعود برجيان، پيام ايرانيان تحلیل و راهکارهای شفاف مسعود در مورد وبلاگنویسی آسان و در عین حال مسوولانه و جدی، در این مورد فرصتی و همتی مانده باشد، خواهم نوشت.
Labels: نگاه و نظر
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Wednesday, April 21, 2010
|
شش و هشت!
پارسانوشت امروز "اول اردیبهشت ماه جلالی" شش ساله شد و تجربه بلاگداری و بلاگنویسی من هم با احتساب فانوس هشت ساله.
باری واقعیت این است که ما الان در دوران خفقان و ناکامی بسر میبریم و بهتر است این را به رسمیت بشناسیم و حواسمان به اعمال و رفتارمان باشد. حتی اگر فکر میکنیم آدمهای غیرسیاسی هستیم، باز گرفتاریم و در معرض خطر. جسارتاً خلوچلبازیها، وررفتن آدمها با یکدیگر، عصبیتهای بیمعنی، افسردگیها و غمباد گرفتنها، مشغول شدنها به کارهای خندهدار، الکیخوش بودنها، افراط در لذتجوییها، عارف مسلک شدنها، شاعر پیشگیهای ناگهانی، اعتیاد (هرنوعش که میخواهد باشد)، خود را به کوچه علیچپ زدنها، نق زدنها و گیردادنهای وسواسگونه به موضوعات بیربط یا کماهمیت در گوشه و کنار کم نیستند. اینها همه محصولات نامبارک خفقان دینی هستند. آدم بد نیست یک امتحانی کند ببیند کارهایی که ازش سر میزند عادی است یا نه؟ در این شرایط هرکس روانکاو خودش باشد. بیشوخی و بیمنظور عرض میکنم.
همین دیگر! آرزوی خوبی و خوشی دارم. سرم شلوغ است متاسفانه این روزها. فصل هم که اینجا سریع عوض میشود و کلی کارهای باغبانی و حمالی و رسیدگی به کارهای خانه و آماده شدن برای تابستان و پذیرش مهمان و غیرذالک به کارهای عقبافتاده قبلی اضافه میشود. به هر حال خواهم نوشت و در صحنه هستم و مینویسم دیگر. حرفهای زیادی هم در این میانه به موقع نمیشود زد و بیات میشوند، حرفهایی هم باید سرصبر و حوصله بیان کرد که آن زمان فراغت لازم هم برایشان نمیرسد. به هر رو باید گهگاه نوشت.
میدانید نگرانی چیست اینکه آدم سوژه را خراب کند و درست عملش نیاورد. اما همین موجب شده که عملاً ایده های خوبی هم که ممکن است با دیگران به اشتراک گذاشت بمانند و بیات شوند و کار پیش نرود. یعنی گردش ایده و تولید فکر با مشارکت همگان امکانپذیر است. بلاگنویس جدی در حوزههای سیاسی- اجتماعی و اندیشه، تولیدگر ایده و تحلیلگر غیرحرفهای است که به ابزار منطق مجهز است. ایدهها را باید مطرح کرد همانطور که از ایدههای دیگران استفاده میکنیم و چیزی بر ایده ها میافزاییم همزمان نکاتی و ایدههایی نو نیز میتوانند متولد شوند.
مثلاً چند نمونه خدمتتان عرض کنم که گمان نکنید دارم لاف میزنم (چیزهایی که در موردشان میخواستم بنویسم و بیات شد یا وقت و فرصتش نیست):
- رسواییهای رحیم جعفر نماینده سابق ادمونتون استرتکونا در پارلمان - پیرامون تحلیل ریسک و خطر فنی تعلیق پروازها - وبلاگستان، وبلاگشهر یا بلاگسپهر؟ - آیا عصر یخبندان دیگری در بلاگسپهر سیاسی آمده است؟ - مسابقه دویچهوله و نتایج عبرتآموز - "سندروم امپراطوری"، ایده درخشانی که رامین جهانبگلو پیگیری نکرد - آیا ایرانیان دست در جیب مبارکشان خواهند کرد؟ - پیرامون پیشنویس قانون اساسی - نقدی بر عملکرد سایت خودنویس - آیا جنبش فعلاً تمام شد؟ - حسین درخشان اگر الان بیرون بود - نگاهی به تاریخچه کنفدراسیون دانشجویان - گنجی، نقد مطلق همه چیز، سکوت در مورد سپاه، چرا؟
بنظر میرسد بلاگداری از نوع کار امثال بنده، دوباره احتمالاً دارد وارد عصر یخبندان جدیدی میشود و معلوم نیست ما ماموتها و دایناسورهای قدیمی بتوانیم دوام بیاوریم. متاسفانه زمینههای حواسپرتی و بازیگوشی آنلاین هم کم نیستند از وقت تلف کردن در فیسبوک بگیر تا سایتهای ریز و درشت و توییتیات و طیبات و فید و گودر (درحالیکه هرکدام از اینها ابزارهایی هستند که در جهت اطلاع رسانی و آگاه سازی خیلی خوب میتوانند مورد استفاده قرار گیرند، تفریح و سرگرمی و لذت بردن کاملاً به جای خودش لازم و واجب است) گویا راه آسان و میانبر لذت بردن صرف از دنیای مجازی را خوب یاد گرفتهایم. چیزی که الان نیاز هست، کمک کردن ما بلاگداران قدیمی به همدیگر با شرکت کردن در بحثهای مورد علاقه مشترک در وبلاگهایمان و لینک دادن به نوشتههایمان است. کاری که اگر فرصت باشد حتماً در آینده نزدیک در موردش خواهم نوشت.
میدانم که از موعظه کردن و اندرز دادن خوشتان نمیآید اما دوستان بلاگدار و بلاگنویس، دوستانی که در شبکه های اجتماعی فعالیت اطلاع رسانی میکردید، صحنه را خالی نگذارید. کار زیاد داریم. ناامید نباشیم. چند سال کار کردیم تا به اینجا رسیدیم. بحث "توهم تاثیرگذاری" خودش یک توهم بود. اشتباه کردیم. تاثیر داریم و تاثیرگذار هستیم. میشود خیلی کارها کرد. همینقدر که ناامید نباشیم و هدفمند کار کنیم کافی است. نیازی نیست که همه یک کار یکسان و شبیه به هم انجام بدهیم. باشیم.
از هرگونه کار مشترک و بحث و همفکری نوشتاری در وبلاگهايمان چه در مورد موضوعات بالا و چه موضوعات مورد علاقه مشترک استقبال ميکنم. به هر رو خوش و خرم باشید. بمانید و بخوانید و بنویسید.
Labels: بلاگسپهر, پیام, توضیحات بلاگدار, رسانه
9 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Sunday, April 18, 2010
|
نگاه و نظر
سوز سرد سکوت در مجمعالجزایر وبلاگستان (*)، مسعود برجیان، پیام ایرانیان آیا عصر یخبندان دیگری در بین وبلاگهای سیاسی از راه رسیده است؟
Labels: نگاه و نظر
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Wednesday, April 14, 2010
|
نظری پیرامون نوشته "عهدی که با دروغ بسته شد و ..."
دوست عزيزی که مايل نيست نامش برده شود، نظرش را در مورد اين نوشته اين چنين بيان کرده است که با اندکی تغییر همینجا میآورم:
نباید جانب انصاف را رها کرد و همه تقصيرها را به گردن روحانيون انداخت، مثلاً از مهندس سحابی شنيدهام که در بحثهای درون شورای انقلاب درباره پیشنویس قانون اساسی، بهشتی و رفسنجانی اصرار داشتهاند که تعداد حقوقدانان شورای نگهبان بیشتر از تعداد فقهای آن باشند و میگفتند که ما خودمان اعضای صنف خود را بهتر از شما میشناسیم! یا اینکه بعد از تصویب پیشنویس قانون اساسی در شورای انقلاب [منظور پیشنویس دوم است که تاییدیه آقای خمینی و مراجع را هم گرفته بودند] مهندس بازرگان و دیگران [ظاهراً یدالله سحابی و محمود طالقانی هم در این جمع بودهاند] گفته بودند که نه همینطوری نمیشود پيشنويس قانون اساسی را تنفیذ کرد، به همهپرسی گذاشت، ما به مردم وعده مجلس موسسان دادهایم و باید به قولمان عمل کنیم. بقیهاش که البته معلوم است. در همان اولین جلسه (یا اولین جلسات) با یک قیام و قعود آن پیشنویس کنار گذاشته میشود و تدوین قانون اساسی از نو آغاز میشود. این دست گل را مهندس بازرگان [به همراه دیگران] به آب داد و حساب نکرد که در آن روزگاری که هژمونی روحانیون بر سراسر امور و شئون کشور سایه افکنده بود از دل مجلس موسسانی که طبیعتا در چنین جوی روحانیون یا وابستگان به روحانیون در آن اکثریت خواهند داشت چه چیزی در خواهد آمد. و نهایتاً دیدیم شد آنچه که شد! دو لینک زیر را هم در این زمینه برایت میفرستم:
پیشنویس قانون اساسی در ویکیپدیا (*) متن کامل پیشنویس قانون اساسی (*)
از این دوست بسیار عزیز به خاطر نظراتش و راهنمایی بنده بسیار سپاسگزارم. آگاهیبخشی و اطلاعرسانی این دوست عزیز موجب شد که من هم بیشتر در این زمینه مطالعه کنم، کاش کمکم بشود که ابعاد بیشتری از تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی، بعد از بهمن پنجاه و هفت تا سال شصت را واکاوید و مورد تجریه و تحلیل قرار داد. آری در کنار آخوندها (روحانیون) خیلیها مقصر بودند. بحث این نیست که با واکاوی تاریخ همه را دادگاهی کنیم، بحث این است که از اشتباهات تاریخ انقلاب بیاموزیم.
Labels: تاریخ, سیاست
5 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Friday, April 09, 2010
|
از ناخدايی که رفت
ناخدا حميد کجوری در نوشتههايش صادق و بیريا بود. مشکلی نداشت که از معاشرت با پريان هفت گوشه جهان و هماغوشی با آنها در بنادر مختلف بنویسد. يا اينکه بنویسد اگر دزدان دريايی به کشتی او حمله کنند و وارد کشتی او شوند، آنها را حتی اگر شده به دریا میاندازد تا کشتی و خدمهاش را نجات بدهد. پیرمرد دریاها بود و به قول همینگوی او را میشد کشت اما نمیشد شکست داد، نشان میداد زندگی کردن در دل اقیانوسها منطق خودش را دارد. در جامعه ریاکار ما با صداقت و جوانمردیی که داشت، بسیار در اقلیت بود.
ناخدای وبلاگستان یک مثال و نمونه خوب از انضباط و نظم نسل کارمندان و متخصصین شاغل در دهه چهل بود. نسلی که از دورافتاده ترین جاهای کشور در شرایطی بسیار عادلانهتر از امروز با نظم و سختکوشی - که از غربیان به طریقی سیستماتیک در کنار شهروندی و رفتار سازمانی و تخصصشان یاد گرفتند - خودشان را به جایی رساندند و هرکجا که بودند مخلصانه به کشور خدمت کردند. تجربه کار جدی و حرفهای داشتند و نظم و انضباط و آراستگی و وجدان کاری برایشان از هرچیز دیگر مهمتر بود. زندگی را دوست داشتند و با همه صادق بودند. هپروتی و شلخته و مالیخولیایی و بیانضباط نبودند.
عقایدش، خصوصاً عقاید سیاسی او تند بود البته گاه تعصب هم داشت، ذاتاً به خاطر سالها کار رهبری و هدایت کشتیهای بزرگ چنین بود. همه بنادر مهم دنیا را بارها دیده بود اما و از این دنیادیدگی حرفها برای گفتن داشت. هرآنچه را هم که دیده بود به همان صراحت خودش که با فرهنگ آلمانی تقویت هم شده بود، مینوشت و ابایی هم نداشت.
آدم شجاعی بود و در مورد دیگران هم در کنار همه جدیتها توجه میکرد. فروتنانه خودش میگفت که از دیگر وبلاگنویسها سبکهای نوشتن را میآموزد. حرفش را بیملاحظه و شجاعانه ميزد و دنبال بازيهای سياسی و چيزی گفتن که منفعتی داشته باشد و ژستی برای خودش بخرد و حرف و مصلحت را بسنجد و بعد بزند، نبود.
ناخدا را هم از نزدیک ندیده بودم اما مرگش جداً خیلیها را (از جمله بنده را) ناراحت و غمگین کرد. امیدوارم یادش و نوشتههایش باقی بمانند و دوستانی که با او از نزدیک دوستی و مودت داشتند، خصوصاً دوستان بلاگنیوز، همینطور خانواده محترم او، تسلیت ما را بپذیرند.
"غرض نقشی است کز ما باز ماند / که هستی را نمیبینم بقایی"
مرتبط: نوشته مسعود برجیان عزیز(*)
Labels: پیام
2 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Thursday, April 08, 2010
|
ناخدا از آستانه گذشت
ناخدا حميد کجوری معروف به "ناخدای وبلاگستان" رفت با دل دريايیاش. ناخدای جوانمرد و زندهدل، دل به دریا زده بود، پیش از نوروز. "همه عمر دیر رسیدیم"
"ما ز دریاییم و دریا میرویم/ ما ز بالاییم و بالا میرویم"
"گرفتم کز غم دل راه بوستان گیرم/ کدام سرو به بالای دوست مانند است؟"
Labels: پیام
2 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Tuesday, April 06, 2010
|
قدردانی از استاد احسان يارشاطر
آق بهمن نوشته خوبی دارد در مورد برنامه اخير چهره ها در بیبیسی که الحق برنامه خوبی بود و به دوستان معرفی کردم، ميخواستم چيزی هم در آن مورد اينجا بنويسم که دیدم آق بهمن به دقت و تفصيل از من بهتر چنين کاری کرده است.
باری آدم در مقابل کاری سترگ که این آدم عاشق دارد انجام میدهد چه میتواند بگوید. استاد یارشاطر سی چهل سال برای دانشنامه ایرانیکا هرروز و بدون هیچ چشمداشتی وقت صرف کرده است. کاری عظیم که نیازی هم به تبلیغ ندارد.
اما ایرانیکا برای پیشبرد سریع کار نیازمند کمک و همیاری بنده و جنابعالی است. به جای اشک به دیده آوردن، به جای اینکه دعا کنیم از عمر ما کم شود و به عمر استاد افزوده شود(!)، یک کار بسیار کوچک عملی و شدنی و امروزی میتوانیم بکنیم که استاد هم راضی و خوشنود باشد و کار هم سریعتر پیش رود.
زمینه برای کمک هست! میتوانیم دست در جیب مبارک خود کنیم، به قول یکی از اعضای هیات مدیره موسسه ایرانیکا هرکدام روزی یک دلار که پول قهوه روزانه هم نمیشود، به دانشنامه کمک کنیم. دست کم نشان بدهیم که به فردوسی زمانه و بدیل استاد علیاکبر دهخدا در کار بلاوقفه سی ساله و همه استادانی چون او زحمتکش و ایثارگر و بسیار کمنظیر، احترام وافر میگذاریم و برای کمک و قدردانی از آن عزم عظیم و همت والا، ولو مختصر کار ناچیزی که بتوانیم و از دستمان بربیاید، انجام دهیم. کاری کنیم که او هم خوشنود گردد. نشان بدهیم که ایرانی دارد عوض میشود. ایرانی دیگر هپروتی و مردهپرست و خصم جان و نخبهکش نیست. نشان بدهیم که با این کمکهای اندک به همدیگر اعتماد زیاد داریم. نشان بدهیم که ایرانی جماعت درد فرهنگ دارد. نشان بدهیم که ما مردم فقط احمدینژاد و "رهبر فرزانه" نداریم. فرزانگان واقعی و گذشتگان و برگزیدگان تاریخ و فرهنگمان را قدر میدانیم و برسر میگذاریم و به جهان معرفی میکنیم. نشان بدهیم که ما هم از بزرگانمان تا وقتی که زنده هستند قدردانی میکنیم. نشان بدهیم که لج باز نیستیم.
این ماجرا دیگر نیازمند دعوت کسی هم نیست. همه بیاییم و به هرطریق که میتوانیم کمک کنیم و توجهات را به این موضوع با نوشتن از ایرانیکا و یارشاطر بزرگ در وبلاگهایمان یا اشاره به این موضوع در برنامه هایمان و رسانه هایمان جلب کنیم و البته دست به جیب هم شویم و نامهای هم به استاد بفرستیم. قدردانی از استاد احسان یارشاطر میکنیم. ما مدیون استاد هستیم و بدین وسیله در حد بضاعت خود از او و به خاطر زحمات بسیار بسیار طاقتفرسایش به اندازه اندکی و ناچیزی هم که شده قدردانی میکنیم. با همین کارهای کوچک، اندکی همت کنیم که کار او و همکارانش برزمین نماند. با همین صد دلار و دویست دلار بنده و جنابعالی اینکار شدنی است و کار دانشنامه سریعتر به اتمام خواهد رسيد.
Labels: پیام, تاریخ, فرهنگ
2 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Monday, April 05, 2010
|
توضيحی بيشتر در مورد نقدها بر بیبیسی فارسی
در يکی از کامنتهای زير اين نوشته، فردی گمان برده که قصد من ريزبينی برای ايرادگيری، جوسازی و تخريب بیبیسی است. ايشان دوستانه ميگويد به بیبیسی و خدماتش نيازمند هستيم و نبايد سخت گرفت که حتی اشتباهاتی بدتر از آنچه که ذکر کردهام نيز انجام ميدهد. به گمانم توضيحی در اين مورد تا حد امکان دقیق و شفاف بايد بدهم و بعد هم با اجازه مختصر روضهای بخوانم.
الف) در اینکه بیبیسی فارسی رسانهای مهم و تاثیرگذار است هیچ شک ندارم. حتی معتقدم که شورانگیزیهای قبل و بعداز انتخابات کاملاً تاثیرپذیرفته از کارهای رسانهای بیبیسی (خصوصاً تلویزیون فارسی بیبیسی) بوده است. بی گمان اولین کاری که بعد از آنلاین شدن در نت انجام میدهم باز کردن صفحه اول سایت بیبیسی فارسی است برای آگاهی از آخرین اخبار ایران. کاری که گمان دارم خیلیها در خارج از کشور و حتی داخل انجام میدهند. حساسیتها هم برای همین در مورد بیبیسی از همه طرف بالاست.
ب) در اینکه لازم است از بیبیسی فارسی حمایت کرد هم هیچ شک ندارم. فعلاً و با وضع موجود ما ایرانیان - علی رغم اینکه امیدوار به راهانداختن بحث و برنامهریزی در مورد طراحی یک رسانه ملی هستیم- بدلیل مسائل و مشکلات گوناگونی که داریم و حالا من هم خائفم که وقت اجازه نده اونها رو دوباره به اون کیفیت بگم(!)، امکان راهاندازی رسانه ملی با مدیریت و امکانات مالی ایرانیان را در آینده خیلی نزدیک نداریم و بیتعارف حداقل از دید من، بیبیسی فارسی بهترین رسانه فارسی زبان فعلی در سطح جهان است.
پ) بیبیسی با امکانات محدود موجودش در کنار کارایی بالا و برنامه های خیلی خوب، برنامه های متوسط و گاه ضعیفی را به نمایش میگذارد که بیش از هرچیز نشان میدهد، ذوق و سلیقه فردی، کمبود برنامهریزی و نیز عجله در تولید و پخش یا انتشار یا شاید هم دوست و رفیق بازی و دشمنشناسی بر آنها حاکم بوده است. نقد و انتقادهایی که گهگاه میشود به همان برنامه هاست به خاطر همین تاثیرگذاری بالای بیبیسی، گردانندگان این رسانه لازم است در کنار توجه فراوان به تولید و کارایی و بهره وری بالا به یکسان بودن کیفیت هم در برنامهها بیاندیشند که البته نیازمند صرف هزینه های بیشتر است. این ناهمگونی در کیفیت برنامه ها آنهم تحت لوای بیبیسی فارسی جداً مشکل ساز است.
ت) من امکان دیدن دائمی تلویزیون فارسی بیبیسی را ندارم. شاید در روزهای تعطیل یکی دو ساعت برسم از طریق اینترنت برنامه های موجود تلویزیون بیبیسی را تماشا کنم. برهمین اساس نقدی که به عنوان یک مخاطب بلاگدار و نه کارشناس امور رسانهای به برنامهای میزنم موردی و حاصل برخورد مستقیم شخصی خودم با آن برنامه است و از قبل و بعد آن یا برنامههای دیگر خبری ندارم.
اما روضه بنده:
ث) نباید گمان کرد که نقد و انتقاد موجب تخریب میشود. نقدها بر بی بی سی هرآنچه که دیده ام، غیر از نقدهای دوستان تند که کلاً هیچکس را جز رفقای خودی دوروبر قبول ندارند، نقدهایی دلسوزانه و همدلانه است. بیبیسی مال مردم بریتانیا است، دوستانی خوش ذوق را هم به خدمت گرفتهاند. دستشان درد نکند که برای ما برنامه میسازند، اما حالا که میسازند، بد نیست موارد اشتباهشان را در قالب انتقاد و پیشنهاد و بازخورد (فیدبک) از مخاطبین بگیرند که البته مخاطبین هم ممکن است اشتباه کنند و راه چاره بحث همگانی حول آن موضوعات است که متاسفانه بی بی سی (شاید بدلیل مدیریت ایرانی که معمولاً بیاعتماد و بدبین است) از این بحثهای همگانی در مورد کیفیت خود برنامه های بیبیسی به طور جدی استقبال نمیکند. مشکل اینجاست.
ج) داریم تمرین میکنیم که نقد و انتقاد به معنی تخریب نیست، استبدادزدگی تاریخی ما ایرانیان (همان نکته بسیار مهمی که خاتمی - علی رغم همه انتقادات از عملکرد خود او - بدرستی بر آن انگشت گذاشت) ما را تقریباً در هرچیز بهیکدیگر بیاعتماد کرده است. خودی و غیر خودی کردن در درون ماست ، همینطور ترجیح دادن تجلیل به تحلیل. همینطور فرصتطلبی و رقابتجویی. ربطی هم به سیاسیون و سیاستورزی ندارد.
چ) گمان داریم که ریزبینی یک آفت است حال اینکه ریزبینی یک ارزش است! بیتوجهی به همین چیزهای ریز و کوچک و عشقیگری و لاتبازی آزادمنشانه در بیچارگی کنونی سیاسی- اجتماعی و اقتصادی ما ایرانیان بسیار تاثیر داشته است. در جوامع پیشرفته و رو به رشد، هم به کلیات دقت میکنند و هم به جزییات در زمان مناسب. به جای تنبلی لازم است کمک کنیم که محترمانه اشکالات همدیگر را (خصوصاً اشکالات ریز را) برطرف کنیم. من نوعی البته مسوول برطرف کردن اشکالات جزیی دیگران نیستم و وظیفه دارم حواسم به کار خودم باشد، اما اگر فرصتی باشد، چرا نباید دوستانه و همدلانه به هم در یادگیری مشترک کمک کنیم و از هم چیز بیاموزیم. ما فروتنانه باید بپذیریم که از صد و پنجاه سال پیش تا کنون راهی طولانی را در آموختن شهرنشینی و شهروندی آمدهایم و باید به جای گفتن "بیخیال بابا" و "صفاسیتی منگوله" کمک کنیم که اشکالات خودمان را برطرف کنیم. هر منتقدی هم خودش در هزار جای دیگر اشکال دارد و باید بهش کمک کرد که خودش هم اشکالات خودش را برطرف کند. از جمله خود بنده که دهها هزار اشکال و ایراد دارم. منتقد هم باید البته ادب نقد را رعایت کند و مقدار و تواتر نقد و انتقاد را در حد قابل کنترلی که ناشی از تاثیر گذاشتن و واکنش لجبازانه نشان ندادن طرف مقابل است، نگه دارد و بالاتر نبرد.
چکيده: نقد به معنی تخریب نیست و بیبیسی در مجموع بهترین رسانه فارسی زبان است. اما متاسفانه تشتت در کیفیت برنامه های سایت، رادیو و تلویزیون بیبیسی فارسی زياد است. برنامههای بد و ضعیف در کنار برنامه های خوب زنندهتر بنظر میرسند. حساسیت در مورد این رسانه را هم از همین زاویه باید دید. خصوصاً وقتی که اطلاع رسانی مبهم و ایراددار که منجر به بدفهمی هم گردد، انجام شود. در کنار آن اشکالات کم نیستند. مثلاً بعضی مجريها خوب و بعضی ضعيف هستند (اجازه بدهید اسم نبرم)، بعضیها صدایشان را متناسب تنظیم نمیکنند و جيغ جيغ ميکنند. بعضیها احساس برشان میدارد که مخاطبان آنها را خیلی دوست دارند. یا میمیک صورتشان در لحظه، متناسب با خبر نیست مثلاً هنگام خبر دادن در بمب گذاری انتحاری و کشته شدن دهها بیگناه لبخند به لب دارند! بعضیها لباسهای دموده و عجیب غریب میپوشند (یعنی تقریباً هرچیزی که دوست دارند و با آن به مهمانی میروند، میپوشند) در مقابل بعضیها زبان بدن و صورت و لحن و صدا را خوب درک کردهاند و اجرای دلچسب و طبیعی و نه مصنوعی و انتقال دهنده استرس دارند. بعضی ها هم چون سنیور هستند فکر میکنند که هرطور غیر آماده بیایند اشکال ندارد و بلکه خوب هم هست و چلنجی است در این بیهیجانی سالهای آخر خدمت، یا فکر میکنند که بپرند وسط حرف طرف و مچگیری کنند و نگذارند طرف حرفش را تمام کند، برنامه را جذابتر و گرمتر میکنند. بعضی از برنامهها مانند برنامه کلیک که از سرویس جهانی گرفته میشوند و نیما اکبرپور هم خیلی در آن زحمت میکشد برنامه های بسیار خوبی هستند، هرچند که شخصاً از برنامه های آی تی و تکنولوژیک خوشم نمیآید.
یا مثلاً برنامه خبرنگاران امروز با اجرای خوب رعنا رحیم پور و مثلاً گزارش حرفهای و دقیق علی قدیمی در مورد ممنوعیت تعدادی از هواپیماهای ایران ایر به کشورهای اتحادیه اروپا تعریفی بود. اما مثلاً کارشناس حزب اللهی از توی خیابانهای لندن پیدا کردن و از او در مورد پرونده هسته ای پرسیدن (کاری که در برنامه آخر صفحه دو به مجریگری مهدی پرپنچی که مجری بسیار مسلط و هوشمندتری از عنایت فانی هم هست، انجام شد) و او هم در مورد استکبار جهانی حرفهای کلی زدن و سنگ سپاه را به سینه زدن و حرفهای نامرتبط با موضوع بحث زدن - هرچه که میخواهد باشد - در یک برنامه ای که قرار بود در مورد پرونده هسته ای حرف بزنند، اینها چیزهایی نیست که اسمش را بگذاریم باریک بینی و گیردادن بیخود و خراب کردن چهره ملکوتی رسانه خوب ما. قیچی کردن خبر اگر سهوی هم باشد مثل جاگذاشتن قیچی یک جراح در شکم بیمار کاری زشت و غیرحرفهای است. دست رد بر سینه مهمان مدعو زدن -آنهم مهمانی که در جنبش هزینه داده و در میان تمام خطرها و تهدیدها دارد مینویسد - کاری زشت و غیراخلاقی است.
ما منزه طلب نیستیم میگوییم به نظر میرسد جاهایی ایراداتی هست. لطف کنند ایراداتشان را که در کنار کارهای خوب بدجور به چشم میآیند، برطرف کنند یا دست کم لطف کنند قدری پاسخگو باشند. البته همچنان که در مواردی ديده شده ايرادات برطرف شده يا کیفیت کارها دارد بهتر ميشود. طبيعتاً به عنوان يک مخاطب نظرم را ميگويم نه به عنوان يک کارشناس. بنده هم دنبال شهرت و اشتهار نیستم و کار خودم را دارم. آنقدر هم عقلم میرسد که بفهمم انتقاد کردن یا حساسیت داشتن، در هرجا هزینه دارد و موجب کم شدن شیرینی آدم و کم شدن دوستان و آشنایان میشود. فعلاً زیاده عرضی و جسارتی نيست.
Labels: بلاگسپهر, رسانه
1 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Thursday, April 01, 2010
|
عهدی که با دروغ بسته شد و با هزاران دروغ دیگر شکسته
اشاره: مطلبی است که به مناسبت دوازدهم فروردين برای سايت خودنويس نوشتهام (*)،
با توجه به تذکر دوستان خواننده، و با گرفتن تاییدیه از دوستان عزیز خودنویس از این به بعد آنچه که در آنجا از نوشتههای بنده منتشر میشود، یکی دو ساعت بعد از انتشار در وبلاگ خود منتشر میکنم تا دوستانی وبلاگخوان که همه کارهایشان را در گودر انجام میدهند، احیاناً بیخبر نمانند.
حتی اگر همه حقهبازيهای اول انقلاب و تغيير مواضع و فریب دادن مردم و عجله برای به چنگ آوردن قدرت و خفه کردن مخالفین و اجازه ندادن به تبلیغ به ملیگراها و راستگرایان و چپیها و سکولارها را برای تبیین مدل آینده حکومتی مورد نظرشان، نشان دادن پیشنویس قانون اساسی (که تنها فقها مانند عصر مشروطیت قرار بود بر جنبه تقنینی نظارت کنند و وجهه اسلامیت نظام آینده همان بود و بس) که به امضای آقای خمینی هم رسیده بود، بعد در عمل همه آن را دور ریختن و قانون اساسی دیگری را عدهای آخوند (با استعمال واژه تازه تاسیس "روحانی") در مجلس آپارتایدی خبرگان به جای مجلس موسسان تصویب کردن (خلف وعده و دروغ و شیادی به سی و شش میلیون ایرانی و نسلهای بعدی و تاریخ)، همه رقبا را یکی یکی با خشونت و زور کنار زدن را در نظر نگيريم، يک دم خروس بزرگ در همين رفراندوم آنچنانی دوازدهم فروردين هنوز پيداست:
آن هم اين است که خود واژه جمهوری اسلامی هنوز یک بار معنایی مشخصی دارد علیرغم همه ابهامها. جمهوری اسلامی يعنی مدلی حکومتی که اول جمهوری است و جمهوری در آن تقدم ماهوی دارد. جمهوريی که اسلامی است. يعنی جمهور مردم حکومت خواهد کرد. مفهوم و مراد هم از جمهوری معلوم و مشخص است. در آن زمان هم جمهوری اسلامی (که در آن روح الله خمينی قرار بود برود قم و تنها نظارت کند) مفهومی مبهم بود اما نه چنان مبهم که بشود از دلش حکومت امام زمان و نايب برحقش را - که خود امام زمان و خدا در آسمانها نصب کرده و خبرگان (یا همان جمعی که فقه را هم درست و حسابی نمیدانند چه رسد به مدیریت استراتژیک و سیاست و اقتصاد و روابط بین الملل را) تنها او را کشف میکنند - بدر آورد! یک بحث حاشیهای دینی هم پیش میآید. اساساً معلوم نیست در این تئوری دیگر چه نیازی به ظهور امام زمان هست؟!! چرا امام زمان ظهور کند که چند سال بعدش بر طبق روایات شیعه شهید بشود؟! چرا امام زمان همچنان هدایت امور را در پشت پردهها بدست نداشته باشد و جهان را در زمان طولانی و سرصبر و حوصله درست نکند و عدالتش گسترش بیشتری پیدا نکند در زمان طولانیتر؟! باری این هم موضوعی جداست برای بحثی دیگر و نشان دادن دروغ بودن همه ادعاهای این دینفروشان در گفتمانی شیعی.
تنها جمهوری اسلامی موجود آن زمان یعنی پاکستان، ساختار حکومتی مشخص داشت و میشد فهمید حول چه چیزی چه تصویری از حکومت آینده را داریم بدست مردم میدهیم و با ملت حول چه چیزی داریم عهد و پیمان میبندیم که بعداً زیر آن عهد نزنیم و بدترین شیادیها و دروغها را انجام ندهیم. علی رغم همه جادوجنبلها و حیلهگریها در به کرسی نشاندن تدریجی و کاملاً غیراخلاقی سلطنت جائرانه فقیه، جمهوری اسلامی مصوب مردم، یک جمهوری بود و قرار نبود برخلاف چیزی که محمد خاتمی در دوران اصلاحات میگفت «تجربه جدید بشری از حکومتداری تحت نام مردمسالاری دینی» بدست آید. نه! ایران قرار نبود آزمایشگاه این تجربه جدید باشد و در هنگام همان رایگیری کاملاً ناعادلانه که تنها تک انتخابی بود و فرصتی هم به دیگران داده نشده بود، در همان سیستم اشتباه و مضحک، با مردم در میان گذاشته نشده بود که این یک نوع حکومت جدید و منحصر به فرد در جهان خواهد بود. نه هرگز چنین نبود. «مارکسیستها» هم قرار بود «آزاد باشند در بیان نظراتشان» و آقای خمینی چندبار هنگامی که در باغ سبز نوفللوشاتو را باز کرده بود، در مصاحبه با خبرنگاران صریحاً گفت که منظور او از جمهوری اسلامی، همین جمهوریهای موجود در جهان (جمهوریهای عرفی) هستند. خمینی حول همان قول و قرارها «امام» شد و عهد و پیمان با مردم بست.
هرچند که همانطور که نیکآهنگ بدرستی روی این نکته انگشت گذاشته، واقعاً معلوم هم نیست که در آن رفراندوم، تقلبی صورت نگرفته بوده باشد که در آن به نودوهشت و دو دهم درصد آنچنانی رسیدیم. به هر رو این موضوع محل بحث این نوشته نیست. همانطور که انواع و اقسام شیادیها در رسیدن تدریجی به حکومت غاصبانه، آپارتایدی و ضدجمهوری و ضداسلامی فعلی محل بحث این نوشته نبوده و قرار نیست همه نوشته ها مثل هم باشند و از زوایای مختلف به یک واقعه نگاه نکنیم.
جمهوری مورد تایید مردم در آن رفراندوم کذایی ولو با قید انضمامی اسلامی هنوز تاکید روشنی حول مفهوم جمهوری و اولویت دادن به جمهور مردم دارد و از دل آن حکومت سلطانی و خداگونه فقیه قلابی ناعادل، لجباز، نابخرد و سرکوبگر در کنار حکومت فاسد و مافیایی سپاه توجیه پذیر نیست. هرگز. شیادی با یک ملت و تغییر سرنوشت یک ملت و نسلهای بعدی، هرگز فراموششدنی نیست.
پینوشت: اين گفتگوی ارزنده را با دکتر پيمان وهابزاده از دست ندهید (*) همینطور ویژهنامه همهپرسی مردمک را. نکته جالب اینجاست هیچ کس نمیداند که نرخ مشارکت مردم در این همهپرسی به این مهمی چقدر بوده و حکومت تنها روی عدد بیربط نودوهشت و دودهم درصد آری در يک انتخابات تک گزينهای مانور ميدهد که تازه آن عدد هم محل سوال است.
توضیح مهم: (*)
Labels: تاریخ, سیاست
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|