پاسداشت مجال دادن به دیگران!
باز به بهانه حرفهای اخیر گنجی در صدای آمریكا
اكبر گنجی با توضیحاتی كه حدود نه روز پیش در صدای آمریكا و در برنامه روی خط با اجرای آرش سیگارچی ارائه كرد، عملاً روشنگری كرد و البته بخشی از مدعیات ضدونقیض خود را در مقاله مبهم خود "پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات" تلویحاً پس گرفت. خوب دستش درد نكند. البته اشارات جالبی لابلای حرفهایش زد كه عجیب بود، مثلاً گفت كه: "اساساً رایهای مردم شمرده نشده، نه اینكه در رایها دستكاری شده است" (نقل به مضمون). خوب اینكه بدترین نوع تقلب است جناب گنجی! حالا از این بگومگوهای بیفایده و بازی با كلمات كه تازگیها در این فضای ناامیدكننده مد شده است و هركس از یك گوشه جنجالی راه میاندازد بگذریم، در همین حاشیهها حرفهایی باز باقی ماند:
مثلاً هنوز جای سوال باقی است كه چرا گنجی از چیزی كه ابهام آمیز است (نتایج واقعی انتخابات) و خودش هم به آن اذعان دارد، تحلیل ارائه میدهد؟ مثلاً ما نمیدانیم كه واقعاً چهل میلیون در انتخابات شركت كردهاند یا نه. میشود حدس زد كه به تعداد رای دهندگان هم با دروغ و تقلب، افزوده شده باشد (احتمالاً چند میلیون رای اضافه شده باشد، بر اساس روند ضریب مشاركت مردم در انتخابات دوره های قبلی. ضریب مشاركت نمیتواند یكباره چنین افزایش پیدا كرده باشد، با این همه باز این حدس و گمان با احتمالات است و واقعاً نمیدانیم) به هر حال سوال اینجاست كه همین اساس چگونه میتوان فرض كرد كه برنده انتخابات باید حتماً بیست میلیون رای می آورد؟ واقعاً نمیدانیم. وقتی ادعا میكنیم كه حكومت، آرا مردم را اساساً نشمرد و نتایجی را ساخت و اعلام كرد، دیگر چرا وارد بحث اینكه موسوی به دور دوم میرفت یا نمیرفت میشویم؟ سوال اصلی از اكبر گنجی اینجاست. مساله این نیست كه چرا گنجی موسوی را رییس جمهور نمیداند (كه توقعی باطل است، موسوی رییس جمهور نیست) یا چرا به جنبش توهین كرد (این هم مدعای اصلی و محل نزاع نبود)، بحث این است كه كسی كه خودش را "ناظر بیرونی"جنبش سبز میداند و خود را مرتب اخیراً "روزنامه نگار و پژوهشگر" معرفی میكند، چرا چنین ناسنجیده و غیرعلمی "پژوهش" میكند؟ اساساً وقتی مواد و داده های پژوهش موجود نیستند، نمیشود با حرفهای خاتمی ملاحظه كار و فیلم بیست ثانیهای تاجزاده در زندان و با دوربین اطلاعات كه این آدمها را هم سلول كرده بودند ازشان فیلم بگیرند، بشود پژوهش انجام داد.
گنجی میگوید بیایید با هم "محترمانه"، "بدون دروغ"، "بدون تهمت" و در عین حال "بیرحمانه" گفتگو كنیم و گذشته و تاریخ سی ساله را نقد كنیم برای ایجاد وحدت. حرف خوبی است گنجی عزیز، از شما باید پرسید كه به بنی صدر چیزی نسبت دادید كه ایشان با استدلال به شما نشان دادند حرف شما كذب است، شما چرا چیزی در پاسخ نمیگویید و چرا خود باب گفتگو را بستهاید؟ آقای گنجی عزیز، لطف كن همینجا توقف كن و همین یك مساله را، همین یك مساله را روشن كن. این بزرگترین كمك تو به حقیقت است باور كن كه ماركس و آرش نراقی و وبر و هابرماس و مجتهد شبستری و كانت و ... (لیست بسیار طولانی است!) و همه كسانی كه ازشان مرتب نقل قول میكنی هم به خاطر تعهد شما به دلیری در بیان نقد و روشنگری و حقیقتیابی، خوشحال خواهند شد!
یك حاشیه مهمتر از متن دیگر: گنجی میگوید پیرامون "تسخیر لانه جاسوسی آمریكا" گفتگو كنیم. لحنش هم جدی است و این عبارت را از موضع انتقادی بیان نمیكند. برای كسی كه خود را "پژوهشگر" می نامد این خیلی زشت است به كار اشتباه و غیراخلاقی و بسیار هزینهبردار برای منافع ملی در سی و یكسال گذشته، و لابد اكنون از موضع "پژوهش" در یك واقعه تاریخی، هنوز به "اشغال سفارت آمریكا" بگوید "تسخیر لانه جاسوسی"! اطلاق واژه "تسخیر"، دادن بار معنوی و قرآنی به "اشغال" است و جعل و غیراخلاقی بودن آن در همان فضای تندی كه چپیها هم نفت به آتش میریختند در همان فضا هم از دید آدمهایی كه كمی سیاست حالیشان میشد، محكوم بود. هنوز كه هنوز است كسی مثل عباس عبدی حاضر نیست در این مورد عذرخواهی كند!
لانه هم واژه زشتی است. (آخر مگر حیوان در آنجا بود؟)، جاسوسی هم كه در همه جا هست. باری اگر آمریكا در كودتای بیست و هشت مرداد دست داشت، كه داشت، اكنون چه این واقعه، چه اشغال سفارت آمریكا جزیی از تاریخ معاصر هستند، بد نیست، آقای گنجی كه شجاعت زیادی هم چه در آزادیخواهی چه در پیگیری حقیقت دارد، حواسش باشد كه پژوهش "قدری" دقت و جلوگیری از خشونت زبانی (همانكه خود ایشان پیگیری میكنند) میطلبد.
یك حرف حاشیهای كلی ولی احتمالاً مهم و شخصی:
شاید بهتر باشد كه آدم از این دعواها و درگیریهای متنوع و عجیب و غریب بین سیاسیون و روشنفكران (كه هم خندهآور است هم باعث تاسف) بدور باشد و قدری مطالعه و استراحت كند و از زیباییهای زندگی هم بیبهره نباشد و لذت ببرد. لذت بردن از زندگی در كنار توجه كردن و كمك به دیگران و قدری هم اندیشیدن و تركیبی ارسطویی از آن فعالیتها برساختن، مهمترین و انسانی ترین كار ممكن و معناگراترین مفهوم زندگی است. هرنوع تلاش بیهوده و زور زدن در شرایط فعلی سیاسی و اجتماعی به درگیری و خشونت زبانی و گم شدن متن ها در میان حاشیههای بیشمار میانجامد. امیدوارم به زودی زود نسلی كه پیشرو در انقلاب بود و حتی نسل قبل از آن، خود را داوطلبانه بازنشست كنند و میدان را به جوانان بسپارند و خودشان تجربیاتشان را به قول امروزیها آفلاین و در كتاب خاطره نویسی یا نقدهای پژوهشی از تاریخ، با نسل امروز در میان بگذارند وگرنه كه بالاخره اینها هم از این زاویه تفاوت چندانی با احمد جنتی ندارند.
وقتی در شرایط فعلی كار زیادی از دست آدم برنمیآید، بهتر این است كه پهنای باند رسانهای و ظرفیت توجه كردن و جذب آدمهای باقیمانده پیگیر وقایع سیاسی را آدم با داد و بیداد و بزن بزن و جنجال درست كردن بیهوده، "اشغال" نكند. خوب است هركس بیاید یكی دو تا كار كوچك یا بزرگ را (بسته به توان و وقت خودش) آرام آرام پیش ببرد و اجازه بدهد دیگران هم حرف بزنند. الان بهترین موقع برای كارهای آرام و پایهای است. خصوصاً ما خارج كشوریها نیازی نیست این همه حرف بزنیم و هی نسخه بپیچیم و هی سوال در سوال درست كنیم و حواس همه را به صدجا پرت كنیم. آن مردم در داخل كشور درد دارند. برایشان مسالههای اصلی، زنده ماندن و با حداقلهای معیشتی ساختن و در این دنیای مسخره پرشتاب و پرهیاهو، با این تغییرات سرسامآور اجتماعی و تكنولوژیك، با دست خالی و بدون امكانات مالی حركت كردن و كمتر جا ماندن مساله است. تكنولوژی و پویایی جابجایی در قدرت در همه ابعاد، همه را كلافه و سرگردان كرده است و چیزی نیست كه مردم عادی هم آن را نبینند. باری، دغدغه بخش عمده مردم، دغدغههایی از جنس سیاسیون و فعالان خارج كشوری نیست. چه زمانی قرار است از زیربار هژمونی گفتمان غالب روشنفكری خارج كشوری كه فقط دغدغه حقوق سیاسی دارد - كه بحق هم هست اما این گفتمان سرطانی بزرگ شده و جایی برای بقیه گفتمانها باقی نگذاشته است - بدر آییم و مجالی هم بدهیم برای توجه به مسائل مهم دیگر؟
Labels: تاریخ, جامعه, جنبش سبز, سیاست